رضا شاه کبیر یا قصاب لرستان ؟! طوری که انگار یک شهید را می خواهد تشییع کند روزی که به خانه ی شهید سیامک معمارزاده رفتیم شما حمله دار هستید؟ نه من حمله کن هستم خاطرات اسارت در اردوگاه موصل شهدای هفت تن آل صفا به روایت روحانی گردان تخریب شهید محمود گلزاری برای ما مثل یک پدر و برادر بود رحلت امام (ره) ، تلخترین خاطرات اسرا
خاطرات بسیاری از شهدای گردان دارم که اگر عمری باقی باشد، حتماً خدمتتان عرض میکنم. اما این خاطره یک خاطره ی خاص از شهید مهدی باکری است . یک بار درباره آقا مهدی از بچههای تبریز پرسیدم. گفتند ایشان دو برادر بیشتر نبودند که بزرگسال بودند. این خاطره مربوط به یکی از بستگاه نزدیک ایشان […]
بسم الله الرحمن الرحیم؛ با عرض سلام و درود به شهدا و امام شهدا؛ بنده سعی میکنم خلاصه بگویم تا هم وقت شما را نگیرم و هم به نقطهی مد نظر گفتگو برسیم. بنده مرتضی رنجبرفرماندهی گردان تخریب لشکر ۵۷ هستم. سال ۱۳۴۸ از شهرستان الیگودرز به تهران آمدم و تا پایان حکومت پهلوی آنجا […]