من نوه ی پسری حاج شیخ فضل الله نوری هستم (قسمت چهارم)
چهل و پنج روزی که حاج پرویز معصومی در گردان تخریب بود
این حاجیه کیه که این جاست؟ سواد هم داره ؟
مقدمات عملیات ، شش ماه قبل از والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی
عملیات والفجر هشت به روایت حاج محمد زارعکار
یک هفته این راز را نگهداشتم که رسول شهید شده
عمامه ی ما آخوند ها
هر عیب که هست از مسلمانی ماست
ما در بیمارستان امام رضا در مشهد بودیم . ما سیزدهم و چهاردهم فروردین مجروح شدیم در سال 1368 که شیمیایی شدم . دو ماه در بیمارستان بودم تا تاول هایم خوب شد. یک روز صبح از خواب بیدار شدم و دیدم که بدنم دوباره تاول زده است اما به صورت ریزتر و جرئی بودند […]
برای عملیات بیت المقدس چهار به شهر بیاره رفتیم . قبل از اینکه به سنگر برویم در مقر کاری انجام می دادیم حاج احمد بود و چند تا از بچه های دیگر. گذرمان به شهر حلبچه افتاد. دیدیم که جنازه در کوچه و خیابان ریخته است. زن و مرد همه در کوچه مرده بودند. گشتیم […]