مثل من که دیشب یواشکی دو تومان صدقه دادم
روزی که موی سر شهید علی حجابی رو تراشیدم
در ابتدای هر کار بسم الله الرحمن الرحیم را فراموش نکن
خیلی خالصانه و مخفی و پنهان دنبال معنویات بود
پشت پرده ی ضبط خاطرات شهدا به روایت رزمنده دفاع مقدس
مسئول مستحبات ، شهید جعفرصادق نصرتخواه
تقویت همزمان توانمندی های نظامی و روحیه معنوی
راننده کامیونی که پاگیر جبهه های جنگ شد…
وقتی صدام دید که ایران آتش بس را قبول نمیکند، از تمام دنیا کمک گرفت. مثلاً در عملیات کربلای ۴ مستحکمترین موانع را ایجاد کرد، که شاید در جنگهای اول و دوم جهانی سابقه نداشت و همچین چیزی تا به آن روز ایجاد نشده بود. که من میگفتم تعدادی از آن موانع را در یادمان […]
ما فهمیدیم که در جنگ باید متحد باشیم. مخصوصاً اینکه در زمان بنی صدر بین سپاه و ارتش اختلاف انداخته بودند. در زمان جنگ، ارتش، سازمان نظام یافته و امکانات تسلیحاتی بیشتری از ما داشت. اوایل جنگ سپاه سازمان خاصی نداشت و تعدادی نیرو از شهرهای مختلف دور هم جمع شده بودیم، حتی آشپزخانه و […]
یک روز آقای نوری، فرمانده لشکر، به مقر ما آمد. مقر ما در یک مدرسه بود. آقای نوری گفت که آقای چمران سلام رساندهاند و گفتهاند: “ده پانزده نفر از این بچههای چریکتان را به من بدهید.” ما حدود ۲۰ نفر بودیم؛ ترکیبی از بچههای تبریز، تهران، و شهرهای دیگر. اینطور نبود که از هم […]
خاطرات بسیاری از شهدای گردان دارم که اگر عمری باقی باشد، حتماً خدمتتان عرض میکنم. اما این خاطره یک خاطره ی خاص از شهید مهدی باکری است . یک بار درباره آقا مهدی از بچههای تبریز پرسیدم. گفتند ایشان دو برادر بیشتر نبودند که بزرگسال بودند. این خاطره مربوط به یکی از بستگاه نزدیک ایشان […]
بسم الله الرحمن الرحیم؛ با عرض سلام و درود به شهدا و امام شهدا؛ بنده سعی میکنم خلاصه بگویم تا هم وقت شما را نگیرم و هم به نقطهی مد نظر گفتگو برسیم. بنده مرتضی رنجبرفرماندهی گردان تخریب لشکر ۵۷ هستم. سال ۱۳۴۸ از شهرستان الیگودرز به تهران آمدم و تا پایان حکومت پهلوی آنجا […]