• امروز : یکشنبه, ۱۶ آذر , ۱۴۰۴

انقلاب اسلامی ایران

سید داوود! تو که در موقع دعا نمی‌خوابیدی، چرا اکنون خوابیده‌ای؟
مادر، هر وقت تو را در خواب می‌دیدم، با حضرت زهرا می‌دیدم

سید داوود! تو که در موقع دعا نمی‌خوابیدی، چرا اکنون خوابیده‌ای؟

فکر کردم که این پادگان نظامی است؛ خانمی اینجا نیست. پس این خانم کیست؟ در همان لحظه، صدایی شنیدم که به نظرم صدای حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها بود. گفت: «سید داوود! چرا اکنون خوابیده‌ای؟
گفت: ابراهیم، من تشنه‌ام. اگر امکان دارد، برایم کمی آب پیدا کن
خاطره ای از شهادت شهید عبدالواحد محمدی

گفت: ابراهیم، من تشنه‌ام. اگر امکان دارد، برایم کمی آب پیدا کن

یکی دیگر از شهدای گردان تخریب لشگر 31 عاشورا، شهید عبدالواحد محمدی بود که مداحی نیز می‌کرد. یکی از همرزمانش میگفن: «در آخرین لحظات، به بالینش رفتم. گفت: ابراهیم، من تشنه‌ام. اگر امکان دارد، برایم کمی آب پیدا کن.» من گشتم و کمی آب آوردم. وقتی گفتم: «عبدالله، بیا آب بخور،» جواب داد: «نه، نمی‌خواهم.» […]

مژده شهادت به شهید سید حجت علوی از حضرت صدیقه طاهره
گفت: من حضرت زهرا را دیدم

مژده شهادت به شهید سید حجت علوی از حضرت صدیقه طاهره

یکی دیگر از شهدای برجسته ی گردان تخریب لشگر 31 عاشورا، برادران علوی بودند. شهیدان سید داوود و سید حجت. این دو برادر، از اهل عرفان و اولیای خدا بودند. هر دو حضرت زهرا (س) را نه در خواب، بلکه در حالت بیداری دیده بودند. یکی از برادران و همرزنمان ما که امروز زنده است، […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج عباس فرهمند
در سال ۱۳۵۸ وارد سپاه شدم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج عباس فرهمند

بسم‌الله الرحمن الرحیم بنده عباس فرهمند، متولد ۱۳۳۹، اهل تبریز هستم که در سال ۱۳۵۸ وارد سپاه شدم. قَبل از جنگ، عملیات و مأموریت هایی برای کردستان داشتیم. دو سه ماهی آنجا بودیم و با با کوموله و دموکرات درگیر بودیم. جنگ شروع شد. بنده در عملیات سوسنگرد بودم. در فتح خرمشهر هم آنجا بودم […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج حسین خدایی
رزمنده گردان تخریب لشکر ۳۱ عاشورا

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج حسین خدایی

بسم‌الله الرحمن الرحیم من امان خدایی، اهل تبریز، عضو گردان تخریب لشکر ۳۱ عاشورا هستم. تقریباً از سال ۱۳۶۰ در جبهه‌ها حضور داشتم و در اوایل سال ۱۳۶۳ به گردان تخریب پیوستم. علاقه ی من به تخریب بر اثر شنیدن توصیف‌هایی از گردان تخریب و دیدن برخی از عملیات‌های آن‌ها بود که در ما اشتیاق […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج حسن محمد قریب

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج حسن محمد قریب

بسم‌الله الرحمن الرحیم من حسن محمد قریب هستم. اگرچه از ده سالگی همراه پدرم در مناطق جنگی حضور داشتم، اما ورود رسمی‌ام به جبهه از سال ۱۳۶۵ آغاز شد. اولین عملیاتی که در آن شرکت کردم، عملیات کربلای ۲ بود. در آن زمان، فرمانده گردان ما سردار حق بین بود که از شهدای استان گیلان […]

اولین باری که عراقی‌ها از بمبی با سه سیستم ایمنی استفاده کردند
خاطراتی که از شهید علیرضا عاصمی به یاد دارم

اولین باری که عراقی‌ها از بمبی با سه سیستم ایمنی استفاده کردند

در مجموعه تخریب، شهدای بزرگی داشتیم. برای مثال، در کرمانشاه، بچه‌های ما مسئول جمع‌آوری و خنثی‌سازی بمب‌هایی بودند که عراقی‌ها در بمباران‌های خود بر سر مراکز صنعتی رها می‌کردند. این بمب‌ها عمدتاً از نوع ۷۵۰ پوندی بودند. ما آن‌ها را جمع‌آوری کرده و در منطقه‌ای به نام تنگ‌کنش منفجر می‌کردیم تا مردم آسیب نبینند. در […]

پدر تخریب ایران، شهید علیرضا عاصمی
موشک هایی که میتوانست دژ دشمن را بشکافد

پدر تخریب ایران، شهید علیرضا عاصمی

از شهدای لشکر، شهید علی عاصمی را به یاد می‌آورم. روز اولی که وارد این مجموعه شدیم پس از آن‌که آموزش‌های برون‌مرزی را در پادگان غدیر دیده بودیم حدود ۱۰ تا ۱۵ نفر از ما به گردان تخریب مأمور شدیم. من پیش از آن در مجموعه تخریب نبودم. برخورد ایشان بسیار دوستانه، اما در عین […]

نحوه شهادت شهید علیرضا عاصمی
چرا مردم را بترسانیم؟ ما آن بمب ها را خنثی می‌کنیم

نحوه شهادت شهید علیرضا عاصمی

خدا رحمت کند شهید علیرضا عاصمی را. ایشان مسئول تخریب لشکر شش ویژه پاسداران بودند. همانطور که در میان شهدای جنگ‌های ۱۲ روزه با اسرائیل، مغز متفکر ما، سردار رشید بود. از لحاظ نظامی، شهید رشید یک سر و گردن بالاتر از بقیه بود. اما از لحاظ تخریب، شاید در کل یگان‌های سپاه، شهید عاصمی […]

عملیات بیت المقدس هفت به روایت حاج مریدعلی محمدی
همه‌شان را کشتیم. تعدادی را هم اسیر کردیم

عملیات بیت المقدس هفت به روایت حاج مریدعلی محمدی

اما ماجرای عملیات بیت المقدس هفت… ما در سمت چپ ارتفاعات شیخ‌محمد قرار گرفتیم. شرایط بسیار سخت بود و هوا بسیار سرد. ساعت چهار صبح درگیر شدیم و نزدیک به پنج صبح مهماتمان تمام شد. گردان‌های بعدی که باید می‌آمدند، نیامدند. دلایل مختلفی داشت که اینجا جای آن نیست. از زیر ارتفاع، تقریباً هر چند […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مریدعلی محمدی
ورود من به جبهه از تنگه حاجیان آغاز شد

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مریدعلی محمدی

بسم‌الله الرحمن الرحیم بنده مرید علی محمدی هستم. نحوه آشنایی‌ام با جبهه و سال ورودم به لشکر ویژه پاسداران به این ترتیب بود که خب من طلبه بودم و بیست روز از آغاز جنگ گذشته بود. من وارد پایگاه بسیج شدم و از آنجا به «تنگه حاجیان» رفتیم؛ یعنی ورود من به جبهه از همان […]

عملیات فتح چهار به روایت حاج محمد صلاحی کجور
هدف عملیات، تخریب دکل‌های راداری بود

عملیات فتح چهار به روایت حاج محمد صلاحی کجور

عملیات فتح چهار، با هدف تخریب دکل‌های راداری بود که بر ارتفاعات کورک در استان اربیل مستقر شده بودند. در آن ارتفاع، تعدادی از مستشاران فرانسوی نیز حضور داشتند و به نیروی هوایی عراق کمک می‌کردند. این رادارها فضای هوایی را رصد می‌کردند و در صورت نفوذ جنگنده‌های ایرانی، مسیر را برای آنان دشوار می‌ساختند. […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج هومان جعفری
اولین اشتباه، آخرین اشتباهت است

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج هومان جعفری

بسم‌الله الرحمن الرحیم اینجانب هومان جعفری هستم. در آن روزگار، یعنی در ایامی که انقلاب به تازگی به پیروزی رسیده بود، گاهی از طریق رادیو، درگیری‌ها را رصد می‌کردیم. رسانه‌های آن زمان  به‌ویژه رادیو، ابزار اصلی اطلاع‌رسانی بود. یادم می‌آید که در اوایل درگیری‌ها در کردستان، جنگ از سنندج آغاز شد. در همین ایام، من […]

عملیات فتح یک به روایت حاج محمد صلاحی کجور
ماموریت ما بعنوان تخریب چی های گردان تخریب

عملیات فتح یک به روایت حاج محمد صلاحی کجور

در عملیات فتح یک، ماموریت ما بعنوان تخریب چی های گردان تخریب لشگر 6 ویژه پاسداران، هدف‌قراردادن پالایشگاه کرکوک بود. در آن زمان، ما در مجموعه تخریب بودیم و مأموریت‌مان شامل قطع جاده‌های مواصلاتی، تخریب دکل‌های فشار قوی و در نهایت، ورود به خود پالایشگاه در اواخر عملیات بود. اما در پایان، شهید قاسمی اعلام […]

راوی و رزمنده دفاع مقدس، حاج محمد صلاحی کجور
از سال ۱۳۶۵، من به لشکر ۶ ویژه پاسداران پیوستم

راوی و رزمنده دفاع مقدس، حاج محمد صلاحی کجور

بسم‌الله الرحمن الرحیم. من محمد صلاحی کجور هستم، اهل شهرستان چالوس در استان مازندران. ورود ما به جنگ تقریباً از سال ۱۳۶۲ آغاز شد؛ در آن زمان سن زیادی هم نداشتیم. آشنایی ما با بسیج و سپاه در همین دوران شکل گرفت. پس از آن، مدتی در یگان طرح جنگل مشغول به برخورد با منافقین […]

روزی که خبر شهادت شهید مصطفی صدرزاده به دوستانش رسید
اولین شهیدی که از جمع ما جدا شد

روزی که خبر شهادت شهید مصطفی صدرزاده به دوستانش رسید

شهید محمد آژند، روضه های شب‌های محرم را بسیار زیبا می‌خواند، به‌ویژه شب سوم که متعلق به حضرت رقیه (س) است. او بسیار به حضرت رقیه (س) علاقه داشت و شب سوم را به‌سبک استاد حاج منصور ارضی می‌خواند. در شب عاشورا، وقتی خبر شهادت مصطفی صدرزاده رسید، همه ما شوکه شدیم. همه میدانستند اما […]

آخرین دیدار با شهید محمد آژند
نگران نباش من اسم تو را هم به لیست اضافه می‌کنم

آخرین دیدار با شهید محمد آژند

شهید محمد آژند مداح هیئت ما بود و بسیار خوش‌قلب و شاد بود. من در طی بیش از بیست سال رفاقت با او، هیچ‌گاه او را عصبانی ندیدم. او بسیار به بیت‌المال حساس بود. ما قرار بود با هم به سوریه اعزام شویم اما اسم من رد شد. محمد گفت: « نگران نباش من اسم […]

نحوه شهادت شهید محمد معافی
از شهداي دیگری که با آن‌ها رفاقت داشتم

نحوه شهادت شهید محمد معافی

از شهداي دیگری که با آن‌ها رفاقت داشتم، شهید محمد معافی بود. او مسئول آموزش تیپ ما بود و بسیار جدی و متعهد بود. او پسر کوچکی داشت و بسیار به او علاقه‌مند بود. یک روز، محمد به من گفت: «چند سال است که به پسرم قول داده‌ام دوچرخه بخرم. امروز می‌خواهم برایش بخرم.» رفت […]

شهید عباس دانشگر مثل مادرش حضرت زهرا (س) به شهادت رسید
انفجار باعث سوختن بخشی از پیکر او شد

شهید عباس دانشگر مثل مادرش حضرت زهرا (س) به شهادت رسید

در یک سفر به مازندران که برای شرکت در مراسم یادبود ابراهیم عشریه رفته بودیم، خبر شهادت شهید عباس دانشگر را شنیدیم. ما در راه بودیم که یکی از دوستان زنگ زد و گفت: «عباس شهید شده است». وقتی به سردار حاج حمید اباذری، که برای سخنرانی آمده بود، این خبر را دادم، اول سکوت […]

انگار خداوند، سگ ها را مامور کرده بود تا ما را نجات دهند
فهمیدیم هم راه را گم کردیم و هم معبر میدان مین را

انگار خداوند، سگ ها را مامور کرده بود تا ما را نجات دهند

یک  شب با سید یوسف مولایی ، سید فتاحی و یک نفر عراقی به مأموریت رفته بودیم. سال ۷۱، وقتی کردستان عراق مدار ۳۶ درجه را اعلام کردند، دستور آمده بود از بالاکه در مناطق غرب کشور مثل مندلی، دو شیخ، زرباتی و این‌ها شناسایی انجام شود. به ما تاکید کرده بودند: «اگر دستگیر شدید، […]

ابراهیم عشریه عارف بالله بود و من هم او را نشناختم
توصیف آیت الله احدی از شهید ابراهیم عشریه

ابراهیم عشریه عارف بالله بود و من هم او را نشناختم

یک روز در مراسمی که برای شهید سجاد عفتی گرفته بودند حاج آقای احدی (آیت‌الله احدی) را دعوت کرده بودند. آیت‌الله احدی در قم ساکن هستند و آنجا منبر دارند و جلسات متعددی برگزار می‌کنند. ابراهیم از شاگردان ایشان بود ولی من تا آن زمان نمی‌دانستم. ایشان آمدند و در آن سخنرانی بسیار زیبایی کردند […]

نماز شب های شهید ابراهیم عشریه
آنها که راه را بلد بودند شهید شدند و ما ماندیم

نماز شب های شهید ابراهیم عشریه

در حلب سوریه که بودیم، من شب‌هایی با ابراهیم بودیم اما در مقطعی از هم جدا شدیم؛ ابراهیم با بقیه بچه‌ها در مقر بودند و من را به خاطر تخصص‌هایی که داشتم به مقر دیگری آوردند. هرچند بعداً دوباره برگشتم پیش آنان اما چند روزی با هم نبودیم. قسم می‌خورم به خدا، یک شب ندیدم […]

روزی که ابراهیم عشریه رزق شهادتش را از حضرت رقیه (س) گرفت
پدرم گفت این رفیقتان حتما شهید میشود

روزی که ابراهیم عشریه رزق شهادتش را از حضرت رقیه (س) گرفت

روز اعزام ما بچه های کهنز به سوریه فرا رسید. قرار بود که ساعت چهار در فرودگاه بین‌المللی امام خمینی (رحمة الله علیه) حاضر باشیم. بدلیل شوق و اشتیاقی که برای اعزام داشتیم، همه مان زودتر از ساعت قرار به فرودگاه رفته بودیم. مثلاً من فکر کنم ساعت سه در فرودگاه بودم. البته دقیقا در […]

اینگونه رفاقت با شهدای مدافع حرم کهنز آغاز شد
مصطفی صدرزاده، سجاد عفتی، ابراهیم عشریه

اینگونه رفاقت با شهدای مدافع حرم کهنز آغاز شد

از سال ۱۳۷۴ که در شهریار ساکن شدیم، تا زمانی که به سوریه رفتیم و جانباز شدیم و پس از آن دوباره توفیق حضور یافتیم، تا سال ۱۴۰۰، با شهدا و رزمندگان بسیاری توفیق آشنایی داشتیم که سرآمدشان شهید مصطفی صدرزاده است. البته دیگر نمی‌توان او را شهید شاخص کشوری خواند، بلکه ایشان شهید شاخص […]

راوی و رزمنده مدافع حرم، حاج رضا سلمانی
در سال ۱۳۹۵ توفیق جانبازی پیدا کردم

راوی و رزمنده مدافع حرم، حاج رضا سلمانی

بسم الله الرحمن الرحیم نام من رضا سلمانی است. متولد 21 شهریور سال ۱۳۵۹، در شهرری یا همان شاه عبدالعظیم خودمان هستم و در بیمارستان فیروزآبادی متولد شده ام. دوران کودکی را در شهر ری و بخش عمده‌ای از آن نیز در محله کیانشهر گذرانده ام. تا سال ۱۳۷۴ در همان کیانشهر ساکن بودیم. به […]