شما کجا و اینجا کجا ؟
خودش تا اذان صبح به جای ما پست داد
اگر برای رضای خداوند و دفاع از اسلام میروی من راضی هستم
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج علی اکبر جعفری
نگاهی به نقش آیتالله کاشانی در ملی شدن صنعت نفت
رئیس جمهور ونزوئلا: با بسیج ۴.۵ میلیونی، پاسخی قاطع به تهدیدات آمریکا خواهیم داد
از سیره ی پیامبران تا مقدمه سازی برای ظهور
شهادت حاج قاسم ، حاج رسول و شهید اکبری به روایت حاج اسماعیل گوهری
یک روز مادرم به اتاق میرود و میبیند که ابراهیم دستش در جیب پدرش است. همین که او را میبیند، فوری دستش را میکشد. ابراهیم جریان را تعریف میکند و میخواهد این ماجرا فاش نشود.
دیدم که نوشته بود: «محمدرضا فرهمند». رفتم و به مسئولان ایثارگران گفتم: «جنازه شهید فرهمند که قبلاً آمده، تشییع شده و دفن شده و در فلان جا است. این چیست؟ قضیه چیست؟»
به یاد دارم هنگام عملیات والفجر سه در مهران و تپههای قلاویزان بودیم. حدود ۱۵ روز قبل از عملیات، ما با بچههای اطلاعات میرفتیم برای شناسایی و میآمدیم. قرار بود لشکر ثارالله از سه محور وارد عملیات شود. در محور یک، مرتضی اقبالی؛ محور دو، حسین محمدآبادی که اهل شهرستان بم بود؛ و محور سه، […]
بسمالله الرحمن الرحیم من علی نجفلو، متولد سال ۱۳۶۲ در شهرستان میانه هستم. فعالیت نظامی من از همان سال ۱۳۶۲ آغاز شد. در ابتدا، در منطقه کردستان و در پایگاه نیکبین شهر پیرانشهر، به عنوان مین یاب خدمت کردم. پس از گذشت شش ماه، به مناطق غربی کشور گیلانغرب و کاسهگران منتقل شدم و سپس […]
بسمالله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین من مجید زنگی، عضو واحد تخریب لشکر ۴۱ ثارالله از شهرستان بم هستم. به یاد دارم که در سال ۱۳۶۰، در اولین مرحلهای که به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام شدم، وارد لشکر ثارالله در اهواز شدم. آن موقع لشکر ثارالله هنوز تیپ بود. مشاهده کردیم چند نفر […]
بسمالله الرحمن الرحیم من سید هادی موسوی، اهل شهرستان بم هستم. آشنایی من با واحد تخریب به این صورت بود که پس از اعزام به اهواز، در خیابان نادری و در یکی از مدارس مستقر شدم. در آنجا چند نفر از اعضای واحد تخریب حضور یافتند و گفتند: «ما برای واحد تخریب نیرو نیاز داریم. […]
شهید اردستانی گفت: برادر منشادی، حالا که زنده مانده ای، برگرد عقب و خیالت راحت باشد؛ ما پل را میزنیم. خواهشی که از تو دارم این است که بلند شو و برگرد و روایت کن که ما چه کرده ایم»
من پس از اتمام دوره در سال 1366 به گردان حمزه منتقل شدم و به عنوان معاون فرماندهی منصوب شدم. لشکر ما یعنی تیپ ویژه پاسداران، در عملیاتهای مختلفی مانند فتح یک، فتح چهار، فتح پنج، بیتالمقدس و والفجر شرکت داشت. اما بزرگترین عملیات ما مرصاد بود. در مرداد ۱۳۶۷، سازمان مجاهدین خلق از عراق […]
من در کردستان بودم که دوستم، حشمتالله عشوری، که مدتی در مریوان نبود، پس از بازگشت از مأموریت به دیدارم آمد. او گفت که در عملیات فتح یک در منطقه کرکوک شرکت کرده است. ما در کردستان اخبار این عملیات را از رادیو شنیده بودیم. عشوری گفت که تیپی در کرمانشاه تشکیل شده که نیروهایش […]
من محمود تقیزاده، اهل لاهیجان هستم. در شناسنامهام نام مهدی و فامیلی ام با پسوند تقیزاده رشتی ثبت شده است. سال ۱۳۶۰ یا ۱۳۶۱ برای اعزام به منطقه، به پادگان منجیل رفتیم. هفت یا هشت ماه از جنگ گذشته بود که به منجیل رفتیم. در آنجا به ما گفتند سنتان پایین است و باید برگردید. […]
این مفهوم را امروزه شهید سلیمانی نیز در پیامی بیان کردهاند: «کسی که شهید میشود، قبلاً شهید بوده است.» شهید سیامکی از این شهدای بزرگوار بود که همه ما خیلی دوستش داشتیم.
شهید اسماعیلزاده از فرماندهان شوخطبع بود. در میان اضطراب عملیاتها، با شوخیهایش روحیه بچهها را بالا میبرد. هرجا شهید اسماعیلزاده میآمد، نه فقط بچههای تخریب، همه روحیه میگرفتند.
شهید علی عاصمی، علیرغم اینکه فرمانده بود، بیشتر از یک فرمانده، یک عارف و استاد اخلاق بود. ما نمیتوانستیم فقط بگوییم «فرمانده تخریب»؛ چرا که جایگاهش فراتر از این بود. بچهها به او عشق میورزیدند و او با رفتار و اخلاقش، جایی عمیق در دلهایمان پیدا کرده بود. هر دستوری میداد، بچهها بدون تردید اجرا […]
در عملیات والفجر ۸، بچههای گروه جنگ مین، هر کدام هشت مین ضدتانک و ضد خودرو همراه داشتند: چهار مین در کولهپشتی و چهار مین در دست. وظیفه آنها این بود که پس از عبور از رودخانه اروند، در فاصله یک کیلومتری از محور ورودی، حتماً مینگذاری کنند. بچههای تخریب تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم […]
واحد تخریب در هر لشکر یا تیپی، بچههای خاص خود را داشت. در آن زمان ما میگفتیم: «مظلومترین و مخلصترین بچهها، تخریبچیها هستند.» فرض کنید تخریبچی ها بدون هیچ سلاحی، تنها با یک سیمچین، سیمبر و ابزار اولیه، وارد میدان مین میشود. میان نیروهای خودی و دشمن قرار میگیرد، سرش را پایین میاندازد و زیر […]
تاریخچه گردان تخریب لشکر ۶ پاسداران لشکر ۶ پاسداران یکی از اولین لشکرهایی بود که تحت نظر قرارگاه رمضان به عنوان لشکر جنگهای نامنظم تشکیل شد و مأموریت اصلیاش انجام عملیاتهای برونمرزی بود. شهید والامقام عاصمی، فرمانده تخریب این لشکر، بود. نیروهای اولیه این لشکر در پادگان الغدیر آموزش دیدند و سپس در تنگه کنش، […]
بسمالله الرحمن الرحیم من عبدالله فرازنده، اهل استان چهارمحال و بختیاری، هستم. در سال ۱۳۶۲، با چهارده سال سن که هنوز سیزده سالگیام تمام نشده بود به عنوان بسیجی عازم جبهه شدم. این اعزام از طریق دوستان همشهریام صورت گرفت که در واحد تخریب خدمت میکردند. به همین ترتیب، به تخریب تیپ ۴۴ قمر بنی […]
از دیگر شهدای گردان میتوان به طلبه شهید رضا سلیمانی و شهید رحیم خطیب اشاره کرد. این دو، بچههای محله طالقانی تبریز بودند و بسیار شوخطبع. با این حال، در اعمالشان بسیار متعبد بودند. مطابق روایاتی که داریم، آنها هم در ابتدای غذا و هم در انتهای آن، نمک میخوردند تا غذا راحتتر هضم شود. […]
فکر کردم که این پادگان نظامی است؛ خانمی اینجا نیست. پس این خانم کیست؟ در همان لحظه، صدایی شنیدم که به نظرم صدای حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها بود. گفت: «سید داوود! چرا اکنون خوابیدهای؟
یکی دیگر از شهدای گردان تخریب لشگر 31 عاشورا، شهید عبدالواحد محمدی بود که مداحی نیز میکرد. یکی از همرزمانش میگفن: «در آخرین لحظات، به بالینش رفتم. گفت: ابراهیم، من تشنهام. اگر امکان دارد، برایم کمی آب پیدا کن.» من گشتم و کمی آب آوردم. وقتی گفتم: «عبدالله، بیا آب بخور،» جواب داد: «نه، نمیخواهم.» […]
یکی دیگر از شهدای برجسته ی گردان تخریب لشگر 31 عاشورا، برادران علوی بودند. شهیدان سید داوود و سید حجت. این دو برادر، از اهل عرفان و اولیای خدا بودند. هر دو حضرت زهرا (س) را نه در خواب، بلکه در حالت بیداری دیده بودند. یکی از برادران و همرزنمان ما که امروز زنده است، […]
بسمالله الرحمن الرحیم بنده عباس فرهمند، متولد ۱۳۳۹، اهل تبریز هستم که در سال ۱۳۵۸ وارد سپاه شدم. قَبل از جنگ، عملیات و مأموریت هایی برای کردستان داشتیم. دو سه ماهی آنجا بودیم و با با کوموله و دموکرات درگیر بودیم. جنگ شروع شد. بنده در عملیات سوسنگرد بودم. در فتح خرمشهر هم آنجا بودم […]
بسمالله الرحمن الرحیم من امان خدایی، اهل تبریز، عضو گردان تخریب لشکر ۳۱ عاشورا هستم. تقریباً از سال ۱۳۶۰ در جبههها حضور داشتم و در اوایل سال ۱۳۶۳ به گردان تخریب پیوستم. علاقه ی من به تخریب بر اثر شنیدن توصیفهایی از گردان تخریب و دیدن برخی از عملیاتهای آنها بود که در ما اشتیاق […]
بسمالله الرحمن الرحیم من حسن محمد قریب هستم. اگرچه از ده سالگی همراه پدرم در مناطق جنگی حضور داشتم، اما ورود رسمیام به جبهه از سال ۱۳۶۵ آغاز شد. اولین عملیاتی که در آن شرکت کردم، عملیات کربلای ۲ بود. در آن زمان، فرمانده گردان ما سردار حق بین بود که از شهدای استان گیلان […]