مقدمات عملیات ، شش ماه قبل از والفجر هشت به روایت حاج حسن نسیمی دعوتنامه سلیمان بن صرد خزاعی به حضرت اباعبدالله علیه السلام تور کربلا به سبک شهید مرتضی عطایی حاج عبدالله نمی گذاشت بچه ها بیکار باشند حاج رسول ، ماجرای شهادتش را با جزئیات برای من تعریف کرد اولین دیدار و آشنایی من با شهید مصطفی صدرزاده روزی که امام ، خبر شهادت سید علی را دادند روزی که صدام برای امام حسین(ع) نذری داد
ابن عبّاس گويد: يكى از صحرانشينان از قبيلۀ بنى سليم در بيابان سوسمارى ديد و آن را گرفته و در ميان آستين لباس خويش جاى داد . سپس به طرف رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم حركت كرد و هنگامى كه به او رسيد با صداى بلند گفت : اى محمّد! اخلاق […]
شهيد ثانى رحمة اللّه عليه از عبد الله بن سليمان نوفلى نقل ميكند كه گفت خدمت حضرت صادق(عليه السّلام)بودم كه غلام عبد الله نجاشى وارد شد و سلام كرد و نامه عبد الله را تقديم نمود.امام نامه را گشود و قرائت كرد ابتداى نامه چنين بود: بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ ،خدا عمر آقايم را طولانى […]
امام باقر عليه السلام فرمود: چون امام حسين عليه السلام كشته شد، محمد بن حنفيه، شخصى را نزد على ابن الحسين فرستاد كه تقاضا كند با او در خلوت سخن گويد سپس (در خلوت) بآن حضرت چنين گفت: پسر برادرم! ميدانى كه رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله وصيت و امامت را پس از […]
على بن يقطين گفت: من نزد هارون الرشيد بودم كه پيشكشهائى از طرف پادشاه روم آوردند از آن جمله جبهى ديباى سياهى طلابافت بود كه نظير آن را نديده بودم،ديد من چشم بآن جبه دوختهام بمن بخشيد من همان جبه را براى موسى بن جعفر عليه السّلام فرستادم قريب نه ماه از اين جريان گذشت. […]
امير المؤمنين عليه السّلام به مردى از بنى سعد فرمود: آيا نميخواهى از وضع و حال خودم و فاطمۀ زهرا با تو سخنى باز گويم؟ (و چنين حكايت فرمود) : فاطمه در خانۀ من بود، و به تنهائى آب از چاه مىكشيد و در مشك كرده بدوش ميگرفت و بخانه مىآورد چندان كه تسمۀ مشك […]
ابان ابی عیّاش از سليم بن قیس هلالی نقل كند كه گفت : به على عليه السّلام گفتم : اى امير مؤمنان! از سلمان و مقداد و ابوذر چيزى از تفسير قرآن و روايت از پيامبر صلّى اللّٰه عليه و اله و سلّم شنيدم ، سپس آنچه را از آنان شنيده بودم از شما نيز […]
ابرهه، پس از چندى كه در يمن فرمانروائى كرد و قدرتى بهم زد، قليس را در شهر صنعاء ساخت. قليس كليسائى بود كه در آن روزگار در سراسر روى زمين همانندش ديده نشده بود. پس از آن كه ساختمان اين كليسا به پايان رسيد، ابرهه به نجاشى، پادشاه حبشه، نوشت: «من كليسائى ساختهام كه مثل […]
عدهاى با چند واسطه از حسن بن شمون نقل كردند كه گفت : اين نامه را بخط حضرت جواد عليه السّلام درباره علي بن مهزيار پيش او ديدم چنين نوشته بود : بسم اللّٰه الرحمن الرحيم ای على ! خدا بهترين جزا را بتو بدهد و بهشت برين را جايگاهت قرار دهد و تو را […]
میگویند سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانیست اما سردار دلها خود دلباخته ی حاج احمد بود . قبل از شهادت حاج احمد اُنس و رفاقت ویژه ای بینشان حاکم بود ، وقتی خبر شهادت حاج احمد را شنید به قدری بیقراری کرد که انگار برادرش را از دست داده . بعد از شهادت حاج احمد […]
عملیات والفجر هشت قرار بود در دو محور انجام شود . لشگر سیدالشهداء علیه السلام در گمرک خرمشهر مستقر بود و نهر عرایض کنارمان بود . این منطقه به لشگر سیدالشهداء علیه السلام محول شد و بعدا متوجه شدیم که برای ادامه ی کار ، سمت راست ما بچه های لشگر 21 امام رضا ، […]
دیدگاه و نوع نگاه ما به مسائل با دیدگاه حاج عبدالله خیلی فرق می کرد . ایشان آنقدر که در مسائل معنوی ورود کرده بود و به قول خودمان غور کرده بود ، من یادم هست یک جایی داشتیم با ماشین می رفتیم ، در بیایان های اطراف ، دیدیم که دو تا الاغ دارند […]
شهید حاج عبدالله نوریان در بیشتر جلسات لشگر می رفت و شرکت میکرد . بعضا برای شناسایی مناطق هم می رفت و خلاصه کمتر در محوطه گردان حضور داشت . زمان هایی هم که در گردان بود ، یا برای بچه های گردان صحبت می کرد یا کلاس های آموزشی برگزار می کرد . حاج […]
زمانی که موقعیت گردان در پادگان ابوذر بود ، یادم هست که حاج عبدالله نوریان گم شد و تا سه روز کسی از ایشان خبر نداشت . یعنی هیچ کس نمی دانست که حاج عبدالله کجا رفته است . همه ی ما نگران شدیم . بعد از سه روز از حاج ابراهیم قاسمی که به […]
حاج موسی انصاری از این آدم هایی که یک مقدار کتفش بالاتر است بود. خیلی آدم کم حرف و تو دار نسبت به مسائل اخلاقی و فریضه و نماز و دعا و … خیلی جدی بود . . در همه ی کارهایی که آدم هایی که هیچ مشکل جسمی ندارند در همه ی آن کارها […]
امروز الحمدلله حدود سه سال از شروع کار خالدین میگذره و با توجه به محوریت موضوع ضبط و ثبت خاطرات رزمندگان ، ما با چالش های مختلفی روبرو بودیم و هستیم . یکی از این چالش ها عبارته از اختلاف نظر ها و اختلاف سلیقه ها . شاید تا قبل از این راوی های خاطرات […]
امروز قطار انقلاب به چهل و پنجمین مقصد خودش رسید . این عید بینظیر رو به همه شیعیان و دوستداران واقعی امام زمان تبریک میگم . بصورت سربسته و مختصر به نظرم رسید چند نکته رو خوبه به مناسبت عید ۲۲ بهمن مطرح کنیم و بهش فکر کنیم . رخداد عظیمی در جهان داره اتفاق […]
سلام خدمت همه عزیزان مقدمه به نظرم اومد چند مطلبی رو لازمه با مخاطبین بزرگوار کانال خالدین در میون بگذاریم . البته این مطالبی که ایشالا قصد داریم مطرح کنیم ، بیشتر موضوع هایی برای فکر کردنه . در واقع خواهشم اینه که منت بگذارید و نظرتون رو بفرمایید تا همفکری کنیم و به راه […]
شهید آقا سید مجتبی زینال حسینی که واقعا باهاش رفیق بودیم ، برادرش معاون گردان بود اما سعی می کرد که همیشه که در گردان به صورتی حرکت کند که بقیه ی بچه ها فکر نکنند ایشان از وجود برادرش آن جا سواستفاده کند . من بارها به ایشان می گفتم که : حالا که […]
سلطانعلی معصومی با اکثر بچه های گردان رفیق بود . سلطانعلی روحیات عجیبی داشت . شما حساب کن در منطقه هوا گرم بود . هر روز یا یک روز درمیان باید لباس ها را درمی آوریم و عوض می کردیم و برای شست وشو بیرون می گذاشتیم . شما لباس ها را در می آوردی […]
یک شب ساعت دوازده بود که حاج عبدالله به من گفت : اگر امکان دارد بیا به خرمشهر برویم . من آمدم و البته چون جانباز بودم و یک پایم مصنوعی بود ، کمی به من توجه ویژه ای داشتند . آمدیم و سوار ماشین شدیم و به سمت خرمشهر حرکت کردیم که یک ساعت […]
بعد از عملیات والفجر هشت ، که حاج عبدالله نوریان شهید شد ، سید محمد به هم ریخته بود و می گفت نمیخوام من فرمانده باشم ولی بعد مجبور شد و قبول کرد . اوایل فرماندهی آقا سید محمد ، من و یک سری از بچه ها مامور شدیم به گردان حضرت زینب سلام الله […]
مدتی قبل از عملیات خیبر بود که به منطقه جفیر آمدیم . یک پاسگاهی بود به نام پاسگاه زارعی که به آنجا رفتیم و تا یک مدت هم در آن جا بودیم تا قرار شد به آن طرف آب برویم . یک قرارشد با هلیکوپترها جلو برویم اما بعد گفتند نشد . هلیکوپترها را روشن […]
یا جنگ تحمیلی؛ خب شماها نبودید، ندیدهاید. جنگ تحمیلی حادثهی عجیبی بود؛ همه علیه ما [بودند]؛ آمریکا علیه ما، شوروی علیه ما، ناتو علیه ما، کشورهای مسلمان علیه ما، همسایهمان ترکیه علیه ما؛ همه! [ولی] ما پیروز شدیم. در یک چنین جنگی که همه علیه ما بودند، ما پیروز شدیم. پس بنابراین تجربههای ما هم […]
شهید رسول فیروزبخت یک شخصیت ورزشی ، کماندویی و رزمی داشت . ژست های خیلی آرتیستی هم داشت . یک سری روش های طنز داشت . خیلی شجاع بود . استایل ورزشی و جسمی اش خیلی خوب بود . از آن دسته آدم هایی بود که اهل معنویات بود ولی خودش را خیلی دور از […]
چند ماه قبل از عملیات والفجر هشت که میخواستیم برای عملیات آماده شویم ماموریتی به ما محول شد که البته اسم خاصی هم نداشت . ما آمدیم و وارد منطقه خرمشهر شدیم . ما چند نفر محدود از گردان تخریب بودیم که آمدیم به خرمشهر . در بحث آموزش ، یک سری زمینه سازی ها […]