حاج محمد انجمی پور استقامت و تلاش ستودنی شهید سعید صدیق ماجرای لبخند زدن امام رضا ع به مردی که در حال احتضار بود هر کاری می کنم شهید نمی شوم راننده کامیونی که پاگیر جبهه های جنگ شد… ویژگی شهید علی اصغر صادقی خداوندا روزي شهادت مي خواهم كه از همه چيز خبري هست الا شهادت صیغه عهد اخوت با شهید حاج عبدالله نوریان
یکی از مسائلی که در عملیات والفجر هشت دارای اهمیت بود جزر و مد آب دریا بود که روی اروند رود نیز تاثیر داشت . بچه ها برای این که میزان جزر و مد را در ساعات و روز های مختلف دقیقا اندازه گیری کنند یک میله را نشانه گذاری کرده و کنار ساحل داخل […]
فرماندهان شهید ما قبل از اینکه فرمانده باشند، صاحب مکتب و مدرسه بودند. تمام شهدا مثل شهید ابراهیم همت، بنیانگذاران مدرسه اخلاقی و رفتاری بودند . فرماندهان شهید در جنگ قواعد مدیریت را برهم زدند. این شهدا، فضائل اخلاقی و مدیریتی را با هم داشتند . لذا باید شهیدانی مثل شهید همت و شوشتری را […]
برای کاری توی شهرک رفتم و نگاه کردم و دیدم جلوی مسجد اتوبوس ها ایستاده اند. آقا مصطفی اینطرف آنطرف می دوید. گفت چه خبره؟ گفتند در میدان ولیعصر تهران جشن پیروزی آقای دکتر احمدی نژاد است. ده تا اتوبوس حرکت کردیم مصطفی و محمود با موتور آمدند. گفتم بچه ها شما هم سوار اتوبوس […]
حاج شیخ فضل الله دستگیر شد حاج شیخ فضل الله چگونه دستگیر شد؟ بهتر است این سؤال را از مشهدی علی بکنیم که حاضر بوده. مشهدی علی می گفت عصر بود که یک مرتبه دیدم عدة زیادی مجاهد خانه را محاصره کردند و مانند مور و ملخ از دیوار ها بالا رفتند و پشت بام […]
مدیر نظام می گوید وضعیت شهر وخیم بود. مشروطه طلبان شهر را زیر آتش خود گرفته بودند. مأموریت من در جنوب شهر بود. فرمانده ما به ما پیشنهاد کرد که از بیراهه به مجاهدین ملحق شویم. من نپذیرفتم و خودم را کنارکشیدم. افراد من هم به این کار حاضر نشدند و حتی یکی از ایشان […]
سه ماه بود که احمد به جبهه رفته بود. به جز یکی دو نامه، دیگر از او خبر نداشتیم. نگران احمد بودم. به بچّهها گفتم: خبری از احمد ندارید؟ من خیلی نگرانم. یک روز دیدم رادیو مارش عملیّات پخش میکند. نگرانی من بیشتر شد. ضربان قلب من شدیدتر شده بود. مردم از خبر شروع عملیّات […]
سردار حاج شیخ نوری را ، در ظاهر امور جستن ، به همان اندازه سطحی است که اگر جریان تاریخ قرن اخیر ایران را به صورت ظاهرش بسنجیم. از این صورت سازی ها نباید گول خورد. در این قرن سیاست انگلیس عامل مؤثر و حتی اساسی جریان محسوب می شود و بی ملاحظه آن هرگونه […]
حاج شیخ فضل الله نوری نور الله مرقده روز دوم ذیحجة الحرام 1259 هجری قمری (شنبه ، دوم دیماه سال 1222 هجری شمسی) به دنیا آمد. در عنفوان جوانی به کمک دائی خود حاج میزرا حسین نوری به نجف رفت و در حوزه علمیه ی مرحوم حاج میرزا حسن شیرازی وارد شد و از شاگردان […]
اطلاعات این لوحة تاریخی از سه منبع می تراود، از خود من، از سند های کتبی، از گواهی گواهان. آنچه مربوط بخود من می شود عبارت از چیز هائی است که شخصاً دیده ام یا در محیط خانوادگی و خارج آن از مردمان موثقی شنیده ام و همچنین عبارت از استنباطات شخصی خود من است […]
سال هزار و سیصد و شصت و هفت ، درست در شب شهادت امام هادی علیه السلام پسربچه ای به دنیا آمد که نامش را هادی گذاشتند . محمد هادی ذوالفقاری دلسپرده ی امام هادی علیه السلام بود و تحت الطاف الهی به جایی رسید که سالها بعد در دفاع از حریم امام هادی علیه […]
خاطرات خودگفته ی شهید مرتضی عطایی (ابوعلی) آنچه در این مطلب مطالعه میفرمایید قسمت سوم از خاطرات خودگفته ی شهید مرتضی عطایی است . جهت مطالعه قسمت دوم خاطرات خودگفته شهید مرتضی عطایی اینجا کلیک کنید . دیماه سال 1393 بود که به نیروی مخصوص رفتم . فرمانده این یگان مصطفی صدرزاده معروف […]
خاطرات خودگفته ی شهید مرتضی عطایی (ابوعلی) آنچه در این مطلب مطالعه میفرمایید قسمت دوم از خاطرات خودگفته ی شهید مرتضی عطایی است . جهت مطالعه قسمت اول خاطرات خودگفته شهید مرتضی عطایی اینجا کلیک کنید . بعد از ورود به دمشق به یک پادگان منتقل شدیم . در پادگان تهران من را به […]
گرجستان از قدیم الایام خراج گذار ایران بود و تحت حمایت پادشاهان ایران به شمار میرفت . گرجستان استقلال مذهبی داشت ولی در امور دولتی از ایران تبعیت میکرد . پادشاهان آن کشور مسیحی بودند و معمولا شاهزادگان و ولیعهد آنان در دربار ایران ، در اصفهان زندگی میکردند . با مرگ هر پادشاه ، […]
امام خامنه ای : حقیقت این است که دکتر چمران یک نمونه و یک اسوه است؛ این خط را ما باید بشناسیم. مشخّصات دکتر چمران به عنوان روندهى یک راه براى ما مطرح است؛ از این نظر است که من دربارهى او حرف میزنم دهم مهرماه 1311 شمسی ، شروع زندگی پرپیچ و خم مصطفی […]
یک روز آقا مصطفی داشتند رد می شدند که به هیئت بروند. کاری هم به کسی نداشته . یعنی اگر بچه محل ها چیزی به ایشان نمی گفتند، آقا مصطفی رد می شدند و می رفتند. یکی از این بچه محل ها برمی گردد و می گوید آقا مصطفی! آقا مصطفی! این مشروب ها را […]
اگر نگویم صددرصد ، حداقل نود و پنج درصدِ مسجد امیرالمومنین علیه السلام با پول مردم ساخته شد. یکی از جاهایی که برای مسجد پول جمع می شد، بهشت رضوان بود . آخرهای سال هم برای جمع آوری پول ساخت مسجد به بهشت زهرا می رفتیم . حاج آقا بهرامی برای آن جا مجوز می […]
بسم الله الرحمن الرحیم سلام علیکم و رحمه الله بنده حقیر کانال خالدین رو کمتر از یک دانشگاه نمیدونم . همه ی ما در این دانشگاه در محضر کلام حضرت باری تعالی ، اهل بیت نبوت سلام الله علیهم و علما و شهدا مینشینیم و یاد میگیریم . انشاءالله به توفیق الهی ، عامل هم […]
آن موقع در جبهه با فاصلهی کوتاه نامه میداد و تند تند نامه میداد. مثلا میگفت که من به اندیمشک رسیدم . اینجا جایم خوب است . نگران نباشید، برای ما دعا کنید . بعد من در نامه ای برای داداشش نوشتم که ایشان آنجاست و شما به ایشان بگو که این قضیه بود . […]
من همسر خواهرم شهید شده بود، شهید محمد حنفی شفاهی . روزی که ایشان شهید شد، ما به تشییع جنازه اش رفتیم. وقتی به خانه خواهرم برگشتم دیدم که من را از درب منزل ایشان خواستند. گفتند خانم ابراهیمی ؟! با خودم گفتم در این محل کسی من را ابراهیمی نمیشناسد، اینجا مهرخاوران میدانند. با […]
روش کار فرهنگی آقا مصطفی صدرزاده کاملا متفاوت بود. می گفت جمع کردن این بچه هایی که خودشون بچه های خوبی هستن هنر نیست. این که شما یک بچه ی یک آخوند یا بچه ی یک روحانی یا مثلا فرزندان یک پاسدار ، فرزندان یک مسئول متعهدی رو برداری و بیاری و اینجا نگهش داری […]
یک روز آقا مصطفای صدرزاده توی بیست متری من رو دید، گفت چطوری؟ این وقت صبح این جا چکار می کنی؟ حالا ساعت چند بود؟ هشت و نیم – نه . گفتم یادته آقا مصطفی برام یک کارنامه درست کردی، بردم پیش پدرم و گفتم بابا قبول شدم. گفت خب؟! گفتم خب بابا میگه باید […]
اولین باری که شهید صدر زاده را دیدم در باغ آقا نصرت الله بود . آن روز شهید صدر زاده به من گفت : ما بسیجی های این مسجد هستیم. همین مسجدی نیمه کاره است. گفتم خب؟! گفت ما بسیجی های این جا هستیم . اگه دوست داشتید ما جمعه صبح ها کلی مراسم مفرح […]
یک روز ما برای خوردن میوه به باغ یک بنده خدایی رفته بودیم که الان فوت شده است. خدا رحمتشان کند، نامشان آقا نصرالله بود. رفته بودیم به باغ همین آقا نصرالله تا خلاصه با رفیقمان میوه دزدی و میوه چینی کنیم. البته واقعا نمی دانستیم این کار میوه دزدی هست. با خودمان می گفتیم […]
در استان حلب بودیم و ماموریتمان پاکسازی چند ساختمان بود . شش نفر بلند شدند که برویم به ساختمان شماره سه . با بنده و حسن شدیم هشت نفر . وقتی حرکت کردیم به سمت ساختمان شماره سه ، آقای حسن قاسمی دانا با یک لحنی که انگار میخواست مطلب مهمی را گوشزد کند گفت […]
شهید شاطری یک مدل بود . مدل رفتاری ، مدل اخلاقی ، یک الگو بود . لذا وقتی این فکر توی لبنان رفت ، آنچنان این چهره غم گرفته در اثر این خرابه های وسیع را با رفتار خودش عوض کرد که من فکر نمیکنم هیچ کس به این اندازه توانسته تبلیغ مذهب کند . […]