• امروز : پنجشنبه, ۱۱ بهمن , ۱۴۰۳
آغاز فعالیت های انقلابی در کنار شهید محسن کربلایی

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج احمد بیگدلی

  • کد خبر : 5948
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج احمد بیگدلی

حاج احمد بیگدلی، از چهره‌های برجسته و فعالان انقلابی، با سابقه‌ای ارزشمند در مبارزات پیش از انقلاب و سال‌های نخستین دفاع مقدس، یکی از شخصیت‌هایی است که تجربه‌های او نقش مهمی در ثبت و انتقال تاریخ انقلاب و جنگ دارد. او که از دوران نوجوانی در جریان فعالیت‌های انقلابی حضور داشته، در توزیع اعلامیه‌های امام […]

حاج احمد بیگدلی، از چهره‌های برجسته و فعالان انقلابی، با سابقه‌ای ارزشمند در مبارزات پیش از انقلاب و سال‌های نخستین دفاع مقدس، یکی از شخصیت‌هایی است که تجربه‌های او نقش مهمی در ثبت و انتقال تاریخ انقلاب و جنگ دارد. او که از دوران نوجوانی در جریان فعالیت‌های انقلابی حضور داشته، در توزیع اعلامیه‌های امام خمینی (ره) و مبارزات ایدئولوژیک در برابر گروه‌های مخالف انقلاب، نقش فعالی ایفا کرده است.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، بیگدلی در کمیته‌ی انقلاب اسلامی فعالیت داشت و در کنار همرزمان خود در جریان مقابله با گروه‌های معاند، از جمله منافقین و گروهک‌های ضدانقلاب، حضوری پررنگ داشت. او در انجمن اسلامی سلمان، که پیش از تشکیل رسمی بسیج تأسیس شده بود، در کنار چهره‌هایی مانند محسن کربلایی به فعالیت‌های فرهنگی و نظامی مشغول بود.

در این مصاحبه‌ی ویژه، احمد بیگدلی از خاطرات خود درباره‌ی روزهای پرالتهاب انقلاب، نبردهای فکری در برابر گروه‌های التقاطی، درگیری‌های مسلحانه‌ی آن دوران، و شخصیت‌هایی همچون شهید محمد الهی، شهید قفلیان‌پور، و شهید اخلاقی سخن می‌گوید.

سایت خالدین با هدف حفظ و نشر خاطرات مبارزان انقلاب و دفاع مقدس، این مصاحبه را تقدیم مخاطبان خود می‌کند تا نسل‌های آینده بیش از پیش با واقعیت‌های تاریخی آن دوران آشنا شوند. آنچه در ادامه ی این مطالعه خواهید کرد بخشی از مصاحبه ی حاج احمد بیگدلی با گروه تحقیقاتی خالدین است:


من احمد بیگدلی هستم. پیش از توضیح درباره‌ی نحوه‌ی ورودم به گردان تخریب، ابتدا باید به پرسش شما پاسخ دهم.

در مقطع پیش از انقلاب اسلامی سال ۱۳۵۷، من یک نوجوان بودم. به همین دلیل، انجام برخی از فعالیت‌ها برای ما نوجوانان ساده‌تر بود؛ کارهایی مانند توزیع شبنامه، پخش اعلامیه، و انتشار تصاویر امام، به‌ویژه در سال‌های ۱۳۵۵، ۱۳۵۶، و ۱۳۵۷.

برای آشنا کردن مردم با انقلاب، نوارهای سخنرانی امام را به صورت مکتوب درمی‌آوردیم و با استفاده از دستگاه استنسیل، نسخه‌های متعددی تهیه می‌کردیم. این نوشته‌ها را به شکل شبنامه میان مردم توزیع می‌کردیم تا پیام انقلاب به گوش همگان برسد.

فعالیت‌های انقلابی ما به همین شکل ادامه داشت تا ماه محرم سال ۱۳۵۶، زمانی که حمایت مردمی از انقلاب به‌طور علنی افزایش یافت. این روند ادامه پیدا کرد و در نهایت به روزهای اوج انقلاب، اعتصابات، تعطیلی مدارس، و تصرف برخی اماکن انجامید. همچنین، برخی از مشروب‌فروشی‌ها و اماکنی که با آموزه‌های اسلامی همسو نبودند، تخریب یا تعطیل شدند.

یکی از مناطق مورد توجه، اماکنی در گمرک بود که وضعیت بسیار نامناسبی داشت. مردم آنجا را تعطیل کردند و در روند انقلاب نقش مهمی ایفا کردند.

پس از پیروزی انقلاب، من از همان ابتدا در کمیته‌ی انقلاب اسلامی فعالیت داشتم. این مسیر را به واسطه‌ی تربیت خانوادگی، پدر و مادری متدین، معلمانی شایسته، و همسایگان و هم‌محله‌ای‌های خوب آغاز کردم. در این راه، دوستانی همچون شهید قفلیان‌پور، شهید اخلاقی، و شهید محمد الهی نیز همراه ما بودند و در کمیته‌ی انقلاب اسلامی فعالیت می‌کردیم.

شهید محمد الهی، پیش از انقلاب، به‌عنوان جهادگر به کردستان رفته بود. در همان‌جا او را دستگیر کردند و به او هشدار دادند که اگر یک بار دیگر در کردستان دیده شود، همان‌جا اعدام خواهد شد.

پس از دستگیری، او را به حیاط «دولتو» بردند و قبل از آنکه به بند منتقل شود، همان‌طور که شهید مقدم برای ما تعریف کرد، فردی که به احتمال زیاد قاسملو بود، با شلیک گلوله‌ای به پیشانی، او را به شهادت رساند.

شهید محمد الهی، استاد قرآن بود. پیکر او را همان‌جا، در حیاط دولتو، زیر یک درخت دفن کردند. سال‌ها بعد، ما به آن منطقه رفتیم و علاوه بر پیکر شهید الهی، پیکر شهدای دیگری را نیز از آنجا تفحص کرده و به وطن بازگرداندیم.

در همان دوران انقلاب، با برادری به نام محسن کربلایی آشنا شدم. او فرزند نادعلی کربلایی و برادر شهیدان حسین و مجید کربلایی بود.

در محله‌ی قپان تهران، مسجدی به نام مسجد حاج عبدالله وجود داشت. در آنجا، به همراه محسن کربلایی، یک انجمن اسلامی تأسیس کردیم که به نام انجمن اسلامی سلمان شناخته می‌شد.

در آن زمان، هنوز فرمان رسمی تشکیل بسیج صادر نشده بود، اما بسیج ملی وجود داشت. در این ساختار، ملی‌گراها نیز حضور داشتند و این تشکیلات تحت نظر دولت بنی‌صدر فعالیت می‌کرد.

اما ما یک انجمن اسلامی داشتیم. فعالیت ما صرفاً فرهنگی نبود؛ بلکه جنبه‌ی نظامی نیز داشت و مسلح بودیم. سلاح‌های خود را پیش از انقلاب، از طریق تخلیه‌ی پادگان‌ها، به دست آورده بودیم. حتی یک بار منافقین به مقر انجمن حمله کردند و درگیری مسلحانه‌ای میان ما رخ داد.

در آن زمان، مبارزه تنها به شکل مسلحانه نبود. بحث‌های ایدئولوژیکی نیز اهمیت داشت. مقابل دانشگاه تهران، ما با گروه‌های مختلف مانند توده‌ای‌ها، منافقین، و گروه فرقان درگیر بحث و جدل‌های فکری می‌شدیم. من و آقا محسن با هم در این جلسات شرکت می‌کردیم و سعی داشتیم در برابر جریان‌های مخالف انقلاب، استدلال کنیم.

حتی در میان اعضای مجموعه‌ی ما نیز افرادی بودند که طرفدار منافقین بودند. در آن دوران، سازمان مجاهدین خلق (منافقین) هنوز ماهیت واقعی خود را برای همگان آشکار نکرده بود و همچنان طرفدارانی داشت. برخی از نیروها فریب شعارهای آنان را خورده بودند، اما به‌مرور زمان، حقیقت آشکار شد.

مقابل دانشگاه، آقا محسن کربلایی با این گروه‌ها بحث‌های فنی و ایدئولوژیک می‌کرد. اما من سعی می‌کردم در بحث‌ها شرکت نکنم، چون احساس می‌کردم ممکن است دانش کافی نداشته باشم و آن‌ها ما را محکوم کنند. نگران بودم که این موضوع باعث ایجاد روحیه و اعتمادبه‌نفس در میان آن‌ها شود.

در میان طرفداران منافقین، یک پسر جوان هم بود که یک بار تلاش کرد اسلحه‌ی آقا محسن را از او بگیرد. آقا محسن به‌اصطلاح با این افراد کری داشت و به آن‌ها گفته بود: «من حتی اگر خواب هم باشم، باز بیدارم.»

در حیاط انجمن اسلامی، با چوب و تخته، یک آلاچیق ساخته بودیم. همچنین، داخل مسجد یک اتاق در اختیار ما قرار داده بودند که تازه گچ و خاک شده بود. در وسط آن اتاق، یک میز چوبی کارگاهی بزرگ قرار داشت که از آن برای فعالیت‌های انجمن استفاده می‌کردیم.

یک بار، آقا محسن در انجمن اسلامی خوابش برده بود. در همین لحظه، یکی از افراد منافقین پرید تا اسلحه‌ی او را بردارد. اما آقا محسن خیلی سریع واکنش نشان داد؛ با لگد به سینه‌ی او کوبید و همزمان اسلحه‌اش را کشید.

در این درگیری، یک گلوله به پایه‌ی میز کارگاهی برخورد کرد. من و آقای ضیغمی روی میز نشسته بودیم و یکی دیگر از بچه‌ها پایش آویزان بود. گلوله، شلوار آن فرد را به پایه‌ی میز دوخت!

آقا محسن توانست به‌سرعت دست و پای آن پسر را بگیرد و او را مچاله کند. او از لحاظ بدنی بسیار آماده بود و مهارت بالایی در درگیری‌های تن‌به‌تن داشت.

آقا محسن یک کماندو بود. او از همان نیروهایی بود که وقتی حضرت امام خمینی (ره) فرمان تخلیه‌ی پادگان‌ها و پیوستن به مردم را صادر کردند، جزو اولین افرادی بود که هم خودش از پادگان خارج شد و هم سلاح‌های پادگان را تخلیه و به مردم منتقل کرد.

او یک نابغه‌ی نظامی بود؛ شخصیتی که نه‌تنها در عملیات‌های میدانی، بلکه در لحظات حساس و غافل‌گیرکننده نیز می‌توانست به‌سرعت تصمیم بگیرد و بر اوضاع مسلط شود.


آنچه مطالعه کردید بخشی از مصاحبه ی حاج احمد بیگدلی ، راوی و رزمنده گردان تخریب لشگر بیست و هفت محمد رسول الله در گفت و گو با خالدین بود . برای مطالعه ی دیگر خاطرات حاج احمد بیگدلی وارد لینک زیر شوید :

خاطرات راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج احمد بیگدلی

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=5948
  • نویسنده : حاج احمد بیگدلی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

24دی
حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد
حاج قاسم احترام پیرمرد را نادیده نگرفت

حاج قاسم در عین ادب از جذبه و جدیت فرماندهی‌اش کوتاه نمی آمد

21دی
شهید سیامک معمار زاده، شهیدی که دوبار تشییع شد
معماریان دانشجوی انگلستان بود و فردی تحصیل‌کرده و بافضیلت

شهید سیامک معمار زاده، شهیدی که دوبار تشییع شد

21دی
نحوه شهادت حاج ابراهیم همت به روایت حاج جعفر جهروتی زاده
چقدر خوبه آدم به این شکل به دیدن ارباب برود.

نحوه شهادت حاج ابراهیم همت به روایت حاج جعفر جهروتی زاده

ثبت دیدگاه