ما قبل از عملیات یه تعداد افراد بودیم که بهمون گفتن : حمّله و قطّره .
از صرف فعل عربی میاد : قَطَّرَ یقطّر قاطر ، حَمَلَ یُحَمِّل حمال .
ما همیشه قبل از اینکه گران به جایی بره ، میرفتیم اونجا توالت و سنگر درست میکردیم . بعد از ما گردان ها و بچه ها میومدن . همیشه هرجا که میرفتیم کارمون این بود .
می آمدیم کار میکردیم و امکانات اسکان را فراهم میکردیم . بچه ها خبر نداشتند قبل از آمدنشان چقدر کار انجام شده . فقط می آمدند و می دیدند چادر و همه چیز آماده است و لذت می بردند . دیگه نمی دانستند پشت قضیه چه کسانی بودند و چکار کردند و ما هم دنبال این نبودیم که بگوییم . هیچ کس هم دنبال این نبود و طوری هم بود که نمی گفتیم کجا داریم می رویم.
این اواخر دیگر جسور تر شده بودم و توی موقعیت گردان تخریب نبودم . میرفتم جایی که با گردان خیلی فاصله داشت . مثلا ما میاندوآب بودیم و گردان خوزستان بود . اما وقتی که عملیات میشد با بچه ها به عملیات میرفتم …