در یکی از اعزام ها تعداد زیادی نیروهای بچه سال به گردان آمده بودند . تعداد زیادی از بچه هایی که آمده بودند سن و جثه هایشان کوچک بود . بچه های دبیرستانی و کوچک بودند ، نسبت به بچه های قدیمی که ته ریشی داشتند و سنشون کمی بالاتر بود . این ها در چادری مستقر شدند که عنوان کودکستان گرفت .
مسئول دسته و مسئول چادر آن ها در یک دوره ای من بودم . دوره ی آموزششان در قلاجه بود و فکر میکنم چهل و پنج روز قبل از عملیات مهران بود . در آن دوره این ها در چادر ما بودند و من مسئول چادر بودم .
برادر عزیز ، آقای صمد زاده هم که آن زمان یک معلم به تمام معنا بود و مسلط به مسائل دینی و شرعی و احکام بود معاون دسته بود و در واقع مربی تربیتی بچه ها بود .
آقا سید محمد زینال حسینی ، نظرش این بود که مسئول دسته و معاون دسته را باید طوری انتخاب کند که یک نفر مسئول دسته و متخصص در امور عملیاتی رزمی باشد ، و معاون دسته یا نفر دوم باید اهل مسائل معنوی و پرورشی باشد و یا اینکه معنویتش بالا باشد و به تربیت بچه ها اهمیت بدهد .
ضمن اینکه چادر این بچه ها باید از نظر خواب و خوراک و همه چیز دقیقا باید منظم و مرتب باشد که بچه های مردم غذایشان کم نیاید ، گرسنه نمانند ، سرد و گرمشان نشود و …
و در عین حال بحث های رزمی و نظامی آموزش هایشان هم به خوبی پیش برود .
بنابراین ترکیبی از مسئول دسته و معاونش طوری چیده میشد که این دو بُعد را پوشش دهند . آن جا هم بُعد رزمی اش را من پیگیری می کردم و بُعد تربیتی اش را آقای صمد زاده . اینگونه گروه کودکستان را در واقع ما اداره می کردیم.