بسمالله الرحمن الرحیم
من سید هادی موسوی، اهل شهرستان بم هستم.
آشنایی من با واحد تخریب به این صورت بود که پس از اعزام به اهواز، در خیابان نادری و در یکی از مدارس مستقر شدم. در آنجا چند نفر از اعضای واحد تخریب حضور یافتند و گفتند:
«ما برای واحد تخریب نیرو نیاز داریم. این واحد چنان خطرناک است که هر لحظه ممکن است دست یا پای شما قطع شود، معلول شوید، چشمتان آسیب ببیند یا به شهادت برسید. آنهایی که داوطلب انجام این مأموریت هستند، بلند شوند.»
در میان افرادی که داوطلب شدند، من نیز حضور داشتم.
این رویداد در سال ۱۳۶۰ رخ داد و من در همان سال به واحد تخریب لشکر ۴۱ ثارالله پیوستم. در آن زمان، فرمانده مسئول تخریب، برادر بزرگوار حاج مرتضی باقری بود. واحد تخریب بخشی از تیپ ثارالله به شمار میرفت که نیروهایش از استانهای هرمزگان، بلوچستان و کرمان اعزام شده بودند.
از سال ۱۳۶۰ تا پایان دوران خدمتم در جبهه، در عملیاتهای الفجر مقدماتی، الفجر یک، الفجر سه و خیبر شرکت کردم. مسئولیت من در این عملیاتها، همراهی با گردانها به عنوان خطشکن یا پشتیبان و نیز پاکسازی و خنثیسازی میدانهای مین، هم قبل و هم بعد از عملیات بود.
در آغاز، واحد تخریب بخشی از تیپ ثارالله بود. پس از تبدیل تیپ به لشکر، این واحد نیز به گردان تخریب ارتقا یافت و تا پایان جنگ به همین شکل باقی ماند. حاج مرتضی باقری مدتی نیز به اسارت دشمن درآمد. من به عنوان بسیجی و تخریبچی، بهصورت متناوب در جبهه حضور داشتم؛ گاهی دو یا سه ماه در جبهه میماندم، سپس برای استراحت به عقب بازمیگشتم و با شنیدن خبر هر عملیات جدید، دوباره به جبهه بازمیگشتم.
اطلاع از آغاز عملیاتها معمولاً از طریق دوستان پیشکسوت صورت میگرفت. آنها میگفتند: «آماده باشید، برنامهای در دست اجراست.» ما نیز با آگاهی از این خبر، همراه آنها به جبهه میرفتیم.
از جمله همرزمانی که با آنها در ارتباط بودم، سردار شهید حسین مرادی بود که بعداً در سیستان و بلوچستان به شهادت رسید، و سردار شهید مفقودالاثر حسین محمدآبادی که در بخش اطلاعات عملیات فعالیت میکرد. این ارتباط، یکی از راههای دریافت خبر از عملیاتهای آینده بود.



























































