بسمالله الرحمن الرحیم
من امان خدایی، اهل تبریز، عضو گردان تخریب لشکر ۳۱ عاشورا هستم. تقریباً از سال ۱۳۶۰ در جبههها حضور داشتم و در اوایل سال ۱۳۶۳ به گردان تخریب پیوستم. علاقه ی من به تخریب بر اثر شنیدن توصیفهایی از گردان تخریب و دیدن برخی از عملیاتهای آنها بود که در ما اشتیاق ایجاد کرده بود. تا آخرین روز خدمت و حتی تا زمان بازنشستگی از سپاه، در بخش مهندسی رزمی و بویژه تخریب فعالیت داشتم.
گردان تخریب، واحدی خطشکن و پیشتاز بود که مأموریت اصلیاش بازگشایی مسیر برای گردانهای دیگر بود. بچههای این گردان، نمونههایی از ایثار و فداکاری بودند؛ افرادی با روحیه بالا، مشتاق شهادت، بهگونهای که هر یک از آنها برای رسیدن به شهادت از دیگری سبقت میگرفت.
از جمله شهدای این گردان، آقای محمدعلی شریفی را به یاد میآورم که در آن زمان شانزده یا هفده ساله بود و یکی از برادرانش مفقودالاثر شده بود. این جوان، هر صبح پس از نماز صبح، در حال مناجات و گریه شدید بود. دعایش این بود: «الهی، عظم بلا…» و سپس میافتاد در سجده و با گریهای چون کودکی که از پدرش چیزی میخواهد، میگفت: «خدا مرا شهید کن! خدا ما را ببر پیش برادرم!»