ببین من یه مطالبی گفتم خدمت شما و یه صحبتهایی بود که آیا داستانهایی که میگن در مورد جبهه و جنگ و شهدا و اینا ، واقعیته ؟ میگن که خیلیا شاید باورشون نشه و میگن باور کردنی نیست !
من یه مقدار از جنبههای دیگه هم گفتم ، مثلا از جرم خودم عرض کردم ، از حالات بچهها هم گفتم و از این که بالاخره اینا آدمای طبیعی بودن . اگر رفتن و این حماسه ها رو خلق کردن جوونای امروز نگن که خب اون موقع شرایط یه چیز دیگه بوده و اینا یه جور دیگه بودن …
حالا از اینجا به بعد دیگه یه مقداری راحتتر اگه لازم باشه راجع به شهدا و راجع به عملیات ها صحبت می کنیم . هدفم این بود که احساس نشه ما قصد داریم اغراق کنیم و بیایم یه جوری جلوه بدیم که یعنی ما هیچ موقع اشتباه نمیکردیم . خاطره ی جک گفتن رو تعریف کردم که مثلا یه جوکی تعریف کردیم و الان به اعتراف خودمون قطعا گناه بوده و نباید میگفتیم !
نباید اینطور تصور کرد که مثلا ما رزمنده ها اینجوری بودیم که خدا یه سری جوون خلق کرد ، اونم با غرایز خاموش ، بعد اینا رفتن جبهه جون دادن …
نه ! ما هم آدمایی بودیم که از این غرایز داشتیم . جوونا خیال نکنن که فقط توی خودشون هست . نه ! اینطور نیست . غرایز توی اون بچههای اون دوره هم بود و اگه قویتر نبود ، چیزی هم کم نداشت . ولی همه چی و زیر پا میذاشتن و میرفتن به عشق خود آقا امام زمان و اهل بیت و امام و نظام جمهوری اسلامی و ولایت فقیه .