• امروز : پنجشنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳
این اوج عصبانیت حاج عبدالله بود

حاجی چند تا کار از من خواست که من نتوانستم انجام دهم

  • کد خبر : 2531
حاجی چند تا کار از من خواست که من نتوانستم انجام دهم

من عاشق شهید حاج عبدالله نوریان بودم و ایشان را خیلی دوست داشتم. ایشان چند تا کار از من خواست که من نتوانستم انجام دهم. زمانی بود که ما را فرستاد غواصی و آموزش ما کنار اروند رود بود. مسئول ما حاج عبدالله سمنانی بود. بعد از ان حاج عبدالله سمنانی برای اطلاعات با بچه […]

من عاشق شهید حاج عبدالله نوریان بودم و ایشان را خیلی دوست داشتم. ایشان چند تا کار از من خواست که من نتوانستم انجام دهم. زمانی بود که ما را فرستاد غواصی و آموزش ما کنار اروند رود بود. مسئول ما حاج عبدالله سمنانی بود. بعد از ان حاج عبدالله سمنانی برای اطلاعات با بچه ها به جلو  رفت و همان جا اسیر شد. آن زمان وقتی کسی برای شناسایی عملیات می رفت و اسیر می شد ، عملیات لغو می شد . من از جایی مامور شده بودم که به جبهه بروم. خدمت حاج عبدالله رفتم و گفتم حاج آقا حالا که عملیات نیست اگر اجازه بدهید من برگردم به تهران .

ایشان از دست من ناراحت شد. با دل خوری به من گفت برو پیش سید محمد (معاون گردان) و از ایشان اجازه بگیر. من هم پیش سید محمد رفتم . سید محمد به من تسویه حساب داد. این موردی بود که حاج عبدالله از دست من دلخور شده بود. یک بار هم من را به اطلاعات عملیات فرستاده بود. یک مقدار ناشی بودم و بچه های اطلاعات عملیات من را تا یک محدوده ای می بردند. به خاطر همین می گویم نمی دانم چرا حاج عبدالله در من چیزهایی می دید که خودم نمی دیدم.

یک بار هم در منطقه ی سراب گرم بودیم. بچه های اطلاعات عملیات من را تا یک محدوده ای می بردند و از آن جا من را بر می گرداندند و ادامه راه را خودشان تنها می رفتند . من هم شاکی شدم و تجربه هم نداشتم . از این موضوع ناراحت شده بودم و به حاجی گفتم : چرا من را برمی گردانید؟ ایشان از من دلخور شد. به من گفت دو بار من تو را جایی فرستادم و عملیات انجام نشده برگشتی.

آن روز فهمیدم شهید مصطفی مبینی پاسدار است

مدتی بعد که بچه ها به تهران آمده بودند و حاج عبدالله هم بود ، برادر رامیان ما را به روستایشان دعوت کرده بود . من هم می خواستم بروم اما حاج عبدالله گفت من این را نمی برم . این اوج عصبانیت حاج عبدالله بود . آن روز برادر سمنانی پا درمیانی کرد وگفت حاجی اجازه بده سید هم بیاید . خلاصه ما را با خودشان بردند…

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=2531
  • نویسنده : حاج سید محمود سیدمرتضی
  • منبع : خالدین

خاطرات مشابه

20تیر
ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان
شیوه ی فرماندهی فرمانده گردان تخریب اینگونه بود

ماموریت دونفره با شهید حاج عبدالله نوریان

17تیر
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری
این خاطره ای بود که من در بدو ورودم از حاج عبدالله داشتم

راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری

ثبت دیدگاه

با گروه تحقیقاتی خالدین همراه شوید

سلام!
من پژوهشگر فرهنگ ایثار و شهادت و تاریخ معاصر هستم...

هر روز از شهدای دفاع مقدس ، شهدای دفاع از حرم و شهدای امنیت و اقتدار، ببینید وبخوانید و بشنوید ...

کانال خالدین، یک آغاز برای شروع رفاقت با شهداست...

هر روز از شهدا ببینید و بخوانید و لذت ببرید

برنامه غذایی

رایگان

برای شما!

متشکرم!