علاقه ی خاصی هم نسبت به حضرت فاطمه زهرا ( سلام الله علیها ) داشت ، هم نسیت به سادات و فرزندان ایشان .
عجیب هم احترام هر سیدی را نگه میداشت . یادم نمی آید توی سنگر ، چادر ، خانه یا جای دیگری با هم رفته باشیم و او زودتر از من وارد شده باشد . حتی سعی میکرد جلوتر از من قدم برندارد .
یک بار با هم میخواستیم برویم جلسه . پشت در اتاق که رسیدیم طبق معمول مرا فرستاد جلو و گفت بفرما …
نرفتم تو ، بهش گفتم : اول شما برو …
لبخندی زد و گفت : تو که میدونی من جلوتر از سید ، جایی وارد نمیشم .
به اعتراض گفتم حاج آقا این جا دیگه خوبیت نداره که من اول برم!
گفت : برای چی؟
گفتم تاسلامتی شما فرمانده هستی ، اینجا هم که جبهه هست و بالاخره باید ابهت و پرستیژ فرماندهی حفظ بشه !!!
مکثی کردم و زود ادامه دادم : این که من جلوتر برم پرستیژ شما رو پایین میاره …
خندید و گفت : اون پرستیژی که میخواد با بی احترامی به سادات باشه ، میخوام اصلا نباشه !