اردشیر زاهدی داماد محمدرضا شاه پهلوی ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بیرون رفتن شاه از کشور ، در کتاب خود چنین گزارش کرده است :
ما رفتن به انگلستان را با اعليحضرت در ميان گذاشتيم و اعليحضرت با روشنبيني گفتند كه انگلستان او را راه نخواهد داد.
با اين اوصاف من به دوستان خودم در وزارت خارجه انگلستان تلفن كردم و مطلب را بيان نمودم.
همانطور كه اعليحضرت پيشبيني كرده بود انگليسيها با خشم اين درخواست را رد كردند و گفتند : فقط ميتوانند به همسر و فرزندان شاه رواديد ورود بدهند و در مورد خود شاه متأسفند!
این در حالی بود که سالها قبل در سفر رسمي به انگلستان ملكه اين كشور اضافه بر اعطاي بالاترين نشانهاي ملي بريتانياي كبير به اعليحضرت، عنوان شهروند افتخاري را هم به ايشان داده بودند.
وقتي مطلب را به شاه گفتم ايشان فحشهاي زشتي به مسئولين انگليسي دادند و گفتند:
تقاضاي شما از انگلستان بيمورد بود زيرا اين پدرسوختهها خودشان وسايل سقوط مرا فراهم آوردهاند، حالا چطور انتظار داريد از من حمايت كنند؟ آنها كارشان تغيير پادشاهان است. محمدعلي شاه را آنها بردند، احمدشاه را آنها بردند، پدرم را آنها بردند و خود مرا هم آنها به اين وضعيت انداختند!
پس از این رویدادها و آوارگی در کشورهای گوناگون ، آمریکا هم که پیشتر خود را دوست و یار وفادار شاه معرفی می کرد ، او را نپذیرفت !
آقاي هنري كيسينجر وزير امور خارجه سابق آمريكا از افراد وفاداري بود كه تقريباً هر روز به شاه در دو نوبت تلفن ميكرد.
يك روز كه من در كنار اعليحضرت بودم و كيسينجر تلفن كرد شاه به او گفت:
اكنون متوجه شدهام كه آمريكاييها مردمي ناسپاس و نامرد هستند. من تمام عمرم را در خدمت به ايالات متحده آمريكا گذراندم و اكنون آمريكا حتي اجازه نميدهد در يكي از بيمارستانهاي آن كشور بستري شوم. من دير متوجه خوب و بد شدم. اي كاش ميشد تاريخ يك بار ديگر تكرار شود تا به جبران يك عمر دوستي با شما به دشمني با شما برخيزم!