شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان) و شهید سید محمد زینال حسینی (معاون گردان) مکمل همدیگه بودن . یک مقدار ممکن بود گاهی اختلاف داشته باشن با همدیگه ولی حاج عبدالله مدیر بود و مدبر بود که از لحاظ روحی و معنوی خیلی تاثیر گذار بود توی گردان . آقا سید محمد خیلی شجاع بود و در واقع نیروی عملیاتی بود . این دو نفر ضعف های همو میپیشوندن و مکمل هم بودن .
توی یه مقطعی در پادگان ابوذر ، گردان دو دسته شد . یه دسته بهشتیا و یه دسته جهنمیا..
به نیروهایی که عملیاتی بودن مثل ماها که وقتای اضافه رو فوتبال بازی میکردیم و شیطون بودیم میگفتن جهنمی .
یه سریا بودن همش دنبال نماز بودن و فقط گریه میکردن و با خنده مخالف بودن و فقط قران میخوندن که بهشون میگفتن بهشتی ها . ما میگفتیم آقا باید ورزش کنی و توانت بالا باشه و تمرین کنی ، باید قدرت داشتته باشی …
مثلا به حاج عبدااله میگفتیم نیرو ها رو پیاده ببر ورزش ، بابا قرآن هم سرجاش بله میخونیم ولی شما باید توانشو داشتته باشی و از لحاظ بدنی بالاخره بتونی این مراحل رو طی کنی .ما این سخت گیریارو میکردیم حتی برنامه های خشم شب ، اجرا میکردیم چون نیاز بود. اما خب ما یه مقدار تو چشم دوستان بد دیده میشدیم .
من به حاج عبداالله گفتم قضیه اینجوریه .خب بنده ی خدا همش ماموریت بود ، میومد میدید گردان یجور دیگه شده و هرکی برای خودشه .
اصلا تو گردانه ما این چیزا و این حرفا نبود اما خب داشتن این حرفارو درست میکردن . از وقتی این بهشتیو جهنمی درست شد ، جو گردان بهم ریخت.
حاج عبدالله ناراحت بود از هر دو طرف .. مثلا به ما میگفت شما زیاده روی کردید و به اونا میگفت شما یه قدم جلو تر از اسلامید . به دو طرف میگفت اشتباهه کارتون . مثلا مینشست با همه صحبت میکرد و آروم میکرد بچه هارو ،گاهی کار به دعوا هم میرسید.