قبل از عملیات والفجر مقدماتی یکی دو بار برای شناسایی رفتیم . شهید حاج عبدالله نوریان (فرمانده گردان تخریب) گفت : داوود ! برای این عملیات خیلی راه پیمایی داریم ، پس روی نیرو ها کار کنید . ماهم نیرو ها رو بردیم از صبح نزدیک منطقه با یک قمقمه آب و چند تا نخودچی و کشمش و خرما . بعضی از نیروها هم پابرهنه بودند . وقتی برگشتیم برای نماز مغرب رسیدیم . قاعدتا نیروها باید دو برابر اون قمقمه اب میخوردن ولی گفته بودیم این قمقمه برای خوردن و وضو و دسشویی تونه . وقتی برگشتیم لباشون خشک بود و آب هم نخورده بودن و لباشون خشک بود .وقتی حاجی ازم پرسید که بچه ها آمادگی دارن یا نه ؟! گفتم خودت دیدی دیگه .
البته خود شهید نوریان هم پا به پای نیروها اومده بودن .بچه ها چون میفهمیدن راه چجوریه پابرهنه میرفتن که عادت کنن . وقتی رفتیم برای شروع عملیات ، سه چهار تا گردان های دیگه هم بودند و لبه ی خاک ریزی رفتیم و گردان ها همه زمین گیر شدن و منتظر بودن تا عملیات بشه . تا جایی که من یادم میاد تیپ سیدالشهداء تو عملیات شرکت نکرد و چند تا هم شهید داد .
یادمه که اون زمان حاج آقا انصاریان با حاج منصور ارضی اومدن گردانه ما . دوستای صمیمی حاج عبدالله و سید محمد بودن . بیشتر اونجا کارمون شده بود سرو کله زدن با بچه ها اما عراقی ها یه میدون مین هم زدن و بچه ها بلافاصله جمعش کردن . یه دو روزی اونجا بودیم که شهید بخشعلی گردویی شهید شد . عملیات شکست خورد و میخواستیم خودمون وارد عملیات بشیم اما دستور برگشت دادن و نیروهارو جمع کردیم و برگشتیم عقب .
فکر می کنم تیپ سیدالشهدا تو عملیات والفجر مقدماتی ورود نکرد ولی وقتی برگشتیم دو کوهه دیدم والفجر یک در حال شروع شدنه و دوباره به منطقه برگشتیم .
توی دوکوهه حاج آقا آهنگران هم داشت یه نوحه میخوند و همه داشتن گریه میکردن .
به نظر من هرچی ما عملیات در غرب کشور انجام دادیم تقریبا موفقیت آمیز بود.و به هدفامون رسیدیم . عملیات در جبهه ی غرب سخت بود ولی با نیروهای کمتری میتونستیم اونجا عملیات انجام بدیم و درصد موفقیتمونم بالا بود . اما حالا اومده بودن تو شلمچه و منطقه جنوب که عملیات انجام بدن . مارو یک چیزی که زمین گیر میکرد اونجا ، بمباران های عراق بود .