آنچه میخوانید بخشی از مصاحبه ی نشریه دانشجویی بقچه با شهید مرتضی عطایی (ابوعلی) است :
سلام؛ به عنوان هم کلاسی و هم رزم شهید صدرزاده آیا خاطره ای از وی دارید؟ بارز ترین خصوصیت این شهید بزرگوار از نگاه شما چه بود؟
بسم الله الرحمن الرحیم
روزی که برای رفتن به سوریه تلاش می کردم، تقریبا همه راه ها را امتحان کردم و به در بسته خوردم. در آخر به فکر مصطفی افتادم که چند ماهی از او بی خبر بودم. بی درنگ شماره اش را گرفتم. حدسم درست بود. مصطفی ایران نبود. پس از آنکه مطمئن شد من هم تصمیمم را برای رفتن گرفته ام، گفت تا چند روز دیگر به ایران می آید تا با هم به سوریه برویم. به سختی مسافرت جور شد و دو ماهی همسفر مصطفی شدم. از همان روزهای اول سفرمان متوجه شدم که دیر یا زود پر خواهد کشید. برای اینکه همه جا با هم باشیم به او گفتم خواب دیده ام با هم شهید می شویم. بنده خدا تا آخر سفر هر روز از محتوای خوابم می پرسید. از سفر که برگشتیم در لابلای یکی از یادداشت های رسانه ای ام ماجرا را فهمید. خوابی در کار نبود اما من با این ترفند فرصت یافتم بزرگترین درس های زندگی ام را از مصطفی بیاموزم. او عاشق شهید ابراهیم هادی بود. شب ها تا سحر بعد زیارت عاشورایمان به نیت شهید هادی از رشادت های او می گفت. شبی نبود که مصطفی برای شهادت دعا نکند و بهتر بگویم زار نزند. قرار گذاشته بودیم هر کس هر روز برای شهید شدن رفقایش دعا کند و اگر روزی این عهد را فراموش کرد سه روز روزه بگیرد. امیدوارم اکنون نیز مصطفی بر این عهدمان پایبند باشد. در یکی از چند مجروحیت او به با همسرم به عیادتش رفتیم جذبه پاک شدنش را به وضوح احساس می کردیم. روایت است که با ریختن اولین قطره خون همه گناهان مجاهد شسته می شود. به او اصرار کردم در همین مدت نقاهت و بهبودی مثل ترم های قبل با هم شب امتحانات درس بخوانیم. مصطفی گفت من اول باید یک واحد بی بی زینب (س) پاس کنم بعد؛ و دو روز بعد با همان پای مجروح عازم سوریه شد. چون می دانستیم مصطفی رفتنی است قبل از سفر آخر در بهشت زهرا مقابل دوربینمان از او مصاحبه گرفتیم. در بین شوخی هایمان گفتم تا کی کمپوت بیاوریم زودتر شهید شو مستندت را بسازیم. و مصطفی شهید شد. در آخرین مصاحبه مقابل حسینیه ای که خودش ساخته بود و قبور شهدای گمنامی که خودش در آنجا دفن کرده بود مصاحبه نهایی را گرفتیم. او مدام شوخی می کرد و می گفت کاری می کنم این فیلم هایتان فقط به درد خندوانه بخورد. از او پرسیدم برای چه این همه به دنبال شهادتی؟ ناگهان خنده اش را جمع و جور کرد و گفت: “ما برای شهادت نمی جنگیم داداش. برای رضای خدا می جنگیم. اگر شهادت را داد که داد؛ اگر نداد افوض امری الی الله …” از پاسخش کمی جا خوردم و ادامه دادم خب پس چرا این همه برای شهید شدن این در و آن در می زنی؟ گفت: “آدم وقتی عاشق محبوبش باشد دوست دارد بهترین داشته اش را به او بدهد.”
اما در مورد خصوصیت بارز او باید بگویم مصطفی ها از جامعه خواب زده و غافل این روزهای ما 20 سال جلوترند. حقیقت در این عالم گم نمی شود. اما به هر حال تفاوت بین کسی که در میان غبار زمانه حق را می یابد با کسی که 20 سال بعد می فهمد بسیار است.
برخی از همکلاسی های شما در مورد فلسفه جنگ سوریه و حضور جوانان ما دچار ابهام هستند . دراین باره توضیحی دارید؟
در مورد فلسفه جنگ سوریه نیز واقعیت این است که من خجالت می کشم بعد از 5 سال پرپر شدن خون های پاک و دفاع تاریخ ساز ملت های بیدار منطقه به بدیهی ترین پرسش زمانه مان پاسخ دهم اما جواب خواهم داد شاید به درد برخی از دوستانمان بخورد. بعد از انقلاب اسلامی و بیداری مسلمانان جهان، استکبار در هیچ جای دنیا امنیت نداشت. هانتینگتن گفته بود که آمریکا برای تسلط بر جهان باید کمان مقاومت را تجزیه کند. غرب از توان ایدئولوژیک ما می ترسید بنابراین دست بکار شد تا به وسیله خود اسلام و تربیت گروه های افراطی توان اصلی ما را کاهش دهد. نقشه خاور میانه جدید را رسم کردند و پنتاگون منتشر نیز نمود. در این نقشه همه کشورهای منطقه به چند کشور تجزیه شده بودند و مهمترین کشور خاور میانه یعنی ایران نیز به چند کشور ضعیف شده نامگذاری شد. مهمترین بخش کمان مقاومت کمر میانی آن یعنی سوریه بود که دوستی اش را به ما از زمان جنگ تحمیلی اثبات نموده بود. کافی است در اینترنت عنوان “خاورمیانه جدید” را جستجو کنید تا ایران پاره پاره شده را که غرب به دنیال آن است ببینید. برای این هدف از حدود 15 سال قبل بندر بن سلطان وزیر سابق اطلاعات سعودی مامور تشکیل گروه های تروریستی تکفیری شد تا این که چند سال قبل چیزی شبیه به اوایل سال 88 ایران در منطقه درآ سوریه رخ داد با این تفاوت که سوریه رهبری با نفوذ مردمی بالا برای مدیریت نیرنگ ها نداشت. چند راهپیمایی کوچک راه را برای ورود تکفیری های منطقه باز کرد. مردم سوریه با حیرت افراد بیگانه ای را می دیدند که 18 تریلر تی ان تی را ظرف چند روز در آن منطقه منفجر کردند. غرب ادعا کرد اسد را ظرف سه ماه می اندازد و قرار بود موج شلوغی های منطقه در خرداد 92 به ایران برسد که با مقاومت این ادعا محقق نشد و در واقع ما نسبت به هدف اولیه دشمن در این جنگ پیروز شده ایم. در طول این سال ها تا امروز صدها هزار نفر بی گناه برای تحقق خاور میانه جدید که مقصود اصلی اش پاره پاره شدن قدرت منطقه یعنی کشور ماست به کام مرگ رفتند و میلیون ها نفر آواره شده اند. اما هنوز جامعه ما تصور می کند منظور از مدافع حرم فقط خشت های حرم بی بی زینب (س) است. اصلا اینطور نیست. مدافع حرم یعنی مدافع حریم مظلوم که دفاع از آن در هر حالی بر هر کسی واجب است و مستلزم فتوای امام معصوم هم نیست. اصلا مهم نیست بشار اسد که بوده و چه کرده؛ مهم این است مقبولیت داشته و دارد. اکنون ملت سوری هزینه سوداطلبی آمریکا را برای تجزیه شدن ما مظلومانه می پردازند. امام علی (ع) می گوید هر ملتی که در درون خانه اش منتظر دشمن بماند محکوم به ذلت و خواری است. خطبه 27 نهج البلاغه را بخوانید. گویی امام این خطبه را اکنون برای ما گفته است.
ایران امروز از منظر ملت های منطقه یک بهشت است. من اکنون از کف میدان معرکه در ادلب با شما سخن می گویم و این حرف ها صرفا حاصل شنیده هایم نیست. ما در ریف ادلب در محاصره بودیم. من جامعه ای را دیدم که ایران را یک حامی و پدر برای کشورهای منطقه می دیدند و بهتر از ما رهبر اصلی خود را می شناختند. قبل از عملیات یکی از فرماندهان به نیروهایش می گفت دیدید رهبر ایران چه می گفت؟ او گفت شهدای سوریه شهدای اباعبدالله هستند . فرمانده دیگری تمام اجر جهاد خود و یارانش را به رهبری بخشید . این آفتاب بالای سر ماست و عده ای فرسنگ ها دورتر نور آن را دریافت کرده اند. چون ما پای “من و تو” و “بی بی سی” نشسته ایم و سیاه نمایی ها علیه خودمان را باور کرده ایم. ایران امروز امید ملت های منطقه است و اگر بگوییم چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است یعنی مسلمان نیستیم. برای مسلمان حقیقت مرز ندارد. ظلم هرجای عالم باشد باید مدافع حق مظلوم بود. خصوصا در این جنگ که مردم سوریه هزینه حمله آمریکا با هدف تجزیه ایران را می پردازند. همیشه به این فکر می کنم چطور آمریکا در قرن ما مسبّب کشتار 10 میلیون انسان بوده و با گردن کلفتی به عراق و افغانستان هجوم می برد و 400 برابر هزینه های درمانی دنیا را در سال برای خون ریزی صرف می کند ولی مردم در لاس و گاس و نیویورک نمی گویند چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است؟ دو قطبی “لیبرال سلطه” جو در مقابل “مقاومت” هماورد اصلی جهان در این سال هاست و چشم مظلومان عالم به امثال مصطفی است. ان شا الله این خون ها با تجزیه نظام لیبرال آمریکایی تا 30 سال آتی ثمر خواهد داد اگر ما با انکار، کفشمان را بر خون مصطفی ها نگذاریم. بله از تجزیه و فروپاشی آمریکا سخن گفتم. از ترجمان قرآن؛ آنجا که خداوند برای امتحان مردم زمانه، به ظالم چنان قدرتی می دهد که جز عده ای قلیل همه نا امید می شوند و از ایمان دست می کشند. آن زمان خون ها اثر می کند و مقابل چشم حیران و ناباور اکثریت، چنان کاخ ظلم را فرو می ربزد که همه انگشت به دهان بمانند. هر کس باور ندارد به کیش خود باشد و ما نیز به دین خود. اما فراموش نکنید که تصور فروپاشی نظام های جهانی قبلی نیز مثل مارکس برای مردم آن زمانه بسیار سخت بود. خداوند در سوره آل عمران با من و تو اینگونه سخن می گوید: “شما بهترین و پیروز مندترین ملت دنیایید اگر در ایمان استوار باشید.”