اینجانب ذبیحالله ملکی هستم. ورود ما به جبهه، پیش از آغاز جنگ ایران و عراق بود. در آن زمان، درگیریهای کردستان به وجود آمده بود. ما از بروجرد اعزام شدیم و به کردستان رفتیم. ابتدا در پاوه مستقر شدیم، سپس از پاوه به سمت نوسود حرکت کردیم و در مناطق مختلفی فعالیت داشتیم.
ماموریت اصلی ما، پاکسازی مناطق بود. یعنی تخلیه روستاها، جمعآوری اسلحه از گروههای ضدانقلاب مانند دموکرات و کومله، و امنسازی منطقه. بیشترین فعالیتهای ما در پاوه متمرکز بود. در همان منطقه، هلیکوپتری سقوط کرده بود و همچنین یک فانتوم نیز در همان نقطه سقوط کرده بود که پاکسازی آنها نیز در دستور کار ما قرار داشت.
این فعالیتها تا سال ۱۳۶۰ ادامه یافت. پس از آن، به جبهه جنگ که در جنوب آغاز شده بود اعزام شدیم. دلیل این اعزام، مشاهده تجهیزات خاصی بود که در کردستان دیده بودیم. از جمله مینهای دستساز و تجهیزات نیروهای ویژه عراق. بنابراین، به منطقه جنوب منتقل شدیم و از آن زمان، در آنجا مستقر و تا سال های سال ماندگار شدیم .
در ابتدا، ما نیروی عادی بودیم، اما بهتدریج و با گذر زمان، به سمت مسئولیتهای بالاتر حرکت کردیم و در نهایت فرمانده گردان شدیم. در طول این سالها، چندین بار مجروح شدم:
چشم راستم را تخلیه کردند، چشم چپم پیوند شد، یکی از پاهایم رفت روی مین کاملاً دچار آسیب شدید شد که فیکسش کردم. همچنین بهدلیل شیمیایی بودن مواد منفجره، ریهها و سایر اندامهایم نیز دچار آسیبهای جدی شد.
گردان تخریب ما در ابتدا در تیپ امام حسن (ع) بود، سپس وارد مهندسی شدیم. بعد از آن، در جاده سربندر مستقر شدیم و در نهایت، در سال ۱۳۶۵، به قرارگاه کربلا منتقل شدیم و در مهندسی ۴۲ قدر به عنوان فرمانده گردان تخریب فعالیت کردیم.
از شهدا و چهرههای شاخص گردان تخریب ما، علیرضا خیاط ویس را باید نام برد. ایشان یکی از فرماندهان برجسته گردان و از چهرههای شناختهشده نیروی زمینی بودند که در منطقه جنوب بودند و در منطقه عمایاتی بدر، هنگامی که در حال تخریب و انفجار پل بودند به شهادت رسیدند.