خداوند خیلی به ایشان کمک می کرد
دلم هوای حضرت عباس عليه السلام کرد
فرزندانم را ولایتمدار تربیت کنید
شیفته ی سیدابراهیم شدم ، طوری که حاضر بودم جانم را فدایش کنم …
جنازه افسر بعثی عراقی که خاک هم قبولش نمیکرد
این ترکش ها نهایتاً ختم به شهادت من می شود
طوری که انگار یک شهید را می خواهد تشییع کند
یک بار که من مکبری می کردم
در گردان تخریب ، سیگار کشیدن ممنوع بود و سیگاری ها رو جذب نمیکردن . شهید مجید رضایی ، تنها کسی بود که آزاد بود در گردان سیگار بکشد . البته نه جلوی جمع ، بلکه می رفت بیابان ، سیگارش را می کشید و بعد می آمد . شهید حاج عبدالله نوریان هم مجید […]
ما برای شرکت در عملیات کربلای پنج به گردان حضرت علی اکبر مامور شده بودیم . مسئول تیم ما برادر محسن اسدی بود . من بودم و سه تا از بچه های دیگر هم بودند . محسن اسدی به من گفت که شما کنار دست من باشید و منم گفتم باشه . ما منتظر بودیم […]