اینگونه به گردان رفتم و تخریبچی شدم
از بین شهدا یکی را انتخاب کنید و با او رفیق و به اصطلاح ندار شوید
حضرت عبدالعظیم حسنی
اعتراض به نظرات خاص رهبری، ضدیت با رهبری نیست البته دشمنی نباید کرد …
برادر قاسمی ! در آن دنیا پوستمان را میکنند ، اینجا باید رضایت گرفت
رسول میگفت : بگو من فرمانده تان هستم …
هادی را شهدا انتخاب کرده بودند برای برگزاری یادواره شهدا
اینجا جای بزرگاس ، بمون ، بزرگ شو و بزرگی کن
من و برادرم ، شهید حاج رسول فیروزبخت خیلی با هم صمیمی بودیم . حاج رسول با اینکه از من کوچکتر بود اما نسبت به من رفتار بزرگی داشت . من در خیلی از کار ها را با ایشان مشورت می کردم . در سال هایی که ایشان ئر جبهه بودند ، من مربی امور […]
برادرم ، شهید حاج رسول فیروزبخت چهار سال از من کوچکتر بود اما مرد بزرگی بود و مردانگی خاصی داشت. اخلاق و رفتارش روی متانت بود. با همه با احترام برخورد می کرد. خیلی رفتار خوبی داشت. بر خلاف جوان های آن دوره زمانه بود. کم حرف بود . اوایل انقلاب راهپیمائی می کردیم و […]
برادرم شهید حاج رسول فیروزبخت در چند تا از عملیات ها هم مجروح شده بودند . ایشان مدت خیلی طولانی در جبهه حضور داشتند و کمتر به مرخصی می آمد ! بعد از چهار ، پنج ماه حدود ده روز می آمد . مادرم خیلی دلتنگی می کرد و همان ده روز را هم بیشتر […]
دخترم خیلی برادرش (شهید مهدی ضیائی) رادوست داشت و شدیداً بیتابی می کرد و ما هم خیلی ناراحت بودیم. دخترم بعد از شهادت پسرم (شهید مهدی ضیائی) پس از دو روز که از خاکسپاری میگذشت ، خواب خواب برادرش را میبینید که به ایشان می گوید: من را دیدید ؟ مادرم من را دید؟ دیدید […]