بسیجی حقیقی؛ از میدان جنگ تا بند زندان | مستند کوتاه دفاع مقدس
اگر برای رضای خداوند و دفاع از اسلام میروی من راضی هستم
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری
داداش حسین مرد خدا بود…
فقط من زنده ماندم
بکار گرفتن مین های عراقی ها ، علیه خودشان
به شهید میرحسینی اعتراض کردم
شهیدی که از ترس آلوده شدن به گناه به مرخصی نمیرفت
من و برادرم ، شهید حاج رسول فیروزبخت خیلی با هم صمیمی بودیم . حاج رسول با اینکه از من کوچکتر بود اما نسبت به من رفتار بزرگی داشت . من در خیلی از کار ها را با ایشان مشورت می کردم . در سال هایی که ایشان ئر جبهه بودند ، من مربی امور […]
برادرم ، شهید حاج رسول فیروزبخت چهار سال از من کوچکتر بود اما مرد بزرگی بود و مردانگی خاصی داشت. اخلاق و رفتارش روی متانت بود. با همه با احترام برخورد می کرد. خیلی رفتار خوبی داشت. بر خلاف جوان های آن دوره زمانه بود. کم حرف بود . اوایل انقلاب راهپیمائی می کردیم و […]
برادرم شهید حاج رسول فیروزبخت در چند تا از عملیات ها هم مجروح شده بودند . ایشان مدت خیلی طولانی در جبهه حضور داشتند و کمتر به مرخصی می آمد ! بعد از چهار ، پنج ماه حدود ده روز می آمد . مادرم خیلی دلتنگی می کرد و همان ده روز را هم بیشتر […]
دخترم خیلی برادرش (شهید مهدی ضیائی) رادوست داشت و شدیداً بیتابی می کرد و ما هم خیلی ناراحت بودیم. دخترم بعد از شهادت پسرم (شهید مهدی ضیائی) پس از دو روز که از خاکسپاری میگذشت ، خواب خواب برادرش را میبینید که به ایشان می گوید: من را دیدید ؟ مادرم من را دید؟ دیدید […]