حاج عبدالله نمی گذاشت بچه ها بیکار باشند
راننده کامیونی که پاگیر جبهه های جنگ شد…
اعتکاف در ارتفاعات بازی دراز
شش ماه شهادتان عقب افتاد
شهداء مصداق ( صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لا الضالین ) هستند
وقتی مین والمر عمل کرد و من مجروح شدم
گروه خالدین در فضای مجازی
من در خواب رسول خدا را ديدهام
از دیگر شهدای گردان میتوان به طلبه شهید رضا سلیمانی و شهید رحیم خطیب اشاره کرد. این دو، بچههای محله طالقانی تبریز بودند و بسیار شوخطبع. با این حال، در اعمالشان بسیار متعبد بودند. مطابق روایاتی که داریم، آنها هم در ابتدای غذا و هم در انتهای آن، نمک میخوردند تا غذا راحتتر هضم شود. […]
فکر کردم که این پادگان نظامی است؛ خانمی اینجا نیست. پس این خانم کیست؟ در همان لحظه، صدایی شنیدم که به نظرم صدای حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها بود. گفت: «سید داوود! چرا اکنون خوابیدهای؟
یکی دیگر از شهدای گردان تخریب لشگر 31 عاشورا، شهید عبدالواحد محمدی بود که مداحی نیز میکرد. یکی از همرزمانش میگفن: «در آخرین لحظات، به بالینش رفتم. گفت: ابراهیم، من تشنهام. اگر امکان دارد، برایم کمی آب پیدا کن.» من گشتم و کمی آب آوردم. وقتی گفتم: «عبدالله، بیا آب بخور،» جواب داد: «نه، نمیخواهم.» […]
بسمالله الرحمن الرحیم من امان خدایی، اهل تبریز، عضو گردان تخریب لشکر ۳۱ عاشورا هستم. تقریباً از سال ۱۳۶۰ در جبههها حضور داشتم و در اوایل سال ۱۳۶۳ به گردان تخریب پیوستم. علاقه ی من به تخریب بر اثر شنیدن توصیفهایی از گردان تخریب و دیدن برخی از عملیاتهای آنها بود که در ما اشتیاق […]