بیست روز بعد از شهادت همایون ، نامه ی قبولی در دانشگاهش آمد روزی که حاج عبدالله نوریان به شهادت رسید امروز در رکوع نماز یک چیزهایی نشانم دادند … مصطفی با بخیههای کشیده نشده و در حال خونریزی میجنگید با دست خالی سیم خاردار ها را جمع میکرد و انگار درد را نمیفهمید احمد، نوزده سال به یاد شهید حاج حسین خرازی گریه کرد من خیلی کم توفیق پیدا میکردم واسهی نماز شب امّا … ما فکر میکردیم تو از بچه های منافق هستی
قبل از من شهید حسنی و شهید خدیور ، شهید خلج و شهید علی سلمانی در گردان مداحی میکردند اما نه اونطوری که توقع بود من بخونم . بیشتر در حد یک سینه زنی و مراسم نوحه صبحگاهی بود . آنها هم حماسی می خوندند و سینه می زدند نه که مداحی غزل مصیبت و […]
خدیور بچه ی قد کوتاه و سیه چرده ای بود. ما یک مقر دیگه ای داشتیم که شهید حاج عبدالله نوریان ایشان را به آن جا برده بود. ما هم رفتیم که به ایشان سر بزنیم. نزدیک اذان بود که ما به چادر ایشان رسیدیم و آنها در حال نماز خواندن بودند و ایشان پیش […]