• امروز : سه شنبه, ۲۹ مهر , ۱۴۰۴

انقلاب اسلامی ایران - جمهوری اسلامی ایران - مدافعان حرم حضرت زینب (س)

روزی که خبر شهادت شهید مصطفی صدرزاده به دوستانش رسید
اولین شهیدی که از جمع ما جدا شد

روزی که خبر شهادت شهید مصطفی صدرزاده به دوستانش رسید

شهید محمد آژند، روضه های شب‌های محرم را بسیار زیبا می‌خواند، به‌ویژه شب سوم که متعلق به حضرت رقیه (س) است. او بسیار به حضرت رقیه (س) علاقه داشت و شب سوم را به‌سبک استاد حاج منصور ارضی می‌خواند. در شب عاشورا، وقتی خبر شهادت مصطفی صدرزاده رسید، همه ما شوکه شدیم. همه میدانستند اما […]

آخرین دیدار با شهید محمد آژند
نگران نباش من اسم تو را هم به لیست اضافه می‌کنم

آخرین دیدار با شهید محمد آژند

شهید محمد آژند مداح هیئت ما بود و بسیار خوش‌قلب و شاد بود. من در طی بیش از بیست سال رفاقت با او، هیچ‌گاه او را عصبانی ندیدم. او بسیار به بیت‌المال حساس بود. ما قرار بود با هم به سوریه اعزام شویم اما اسم من رد شد. محمد گفت: « نگران نباش من اسم […]

نحوه شهادت شهید محمد معافی
از شهداي دیگری که با آن‌ها رفاقت داشتم

نحوه شهادت شهید محمد معافی

از شهداي دیگری که با آن‌ها رفاقت داشتم، شهید محمد معافی بود. او مسئول آموزش تیپ ما بود و بسیار جدی و متعهد بود. او پسر کوچکی داشت و بسیار به او علاقه‌مند بود. یک روز، محمد به من گفت: «چند سال است که به پسرم قول داده‌ام دوچرخه بخرم. امروز می‌خواهم برایش بخرم.» رفت […]

شهید عباس دانشگر مثل مادرش حضرت زهرا (س) به شهادت رسید
انفجار باعث سوختن بخشی از پیکر او شد

شهید عباس دانشگر مثل مادرش حضرت زهرا (س) به شهادت رسید

در یک سفر به مازندران که برای شرکت در مراسم یادبود ابراهیم عشریه رفته بودیم، خبر شهادت شهید عباس دانشگر را شنیدیم. ما در راه بودیم که یکی از دوستان زنگ زد و گفت: «عباس شهید شده است». وقتی به سردار حاج حمید اباذری، که برای سخنرانی آمده بود، این خبر را دادم، اول سکوت […]

سرهنگ پاسدار شهیدی که مانند سرباز ها کار میکرد
درجه سرهنگ دوم داشت، اما در منطقه، برادری که از نظر سن و درجه پایین‌تر از او بود فرماندهی تیپ را بعهده داشت

سرهنگ پاسدار شهیدی که مانند سرباز ها کار میکرد

ابراهیم در دانشگاه امام حسین (ع) رئیس یکی از گروه‌های پاسداران بود و سابقه ی فرماندهی داشت. ایشان درجه سرهنگ دوم داشت، اما در منطقه، برادری که از نظر سن و درجه پایین‌تر از او بود فرماندهی تیپ را بعهده داشت. ابراهیم با وجود درجه ای که داشت اما هیچ‌گاه از گذشته، علم یا تجربه‌اش […]

ابراهیم عشریه عارف بالله بود و من هم او را نشناختم
توصیف آیت الله احدی از شهید ابراهیم عشریه

ابراهیم عشریه عارف بالله بود و من هم او را نشناختم

یک روز در مراسمی که برای شهید سجاد عفتی گرفته بودند حاج آقای احدی (آیت‌الله احدی) را دعوت کرده بودند. آیت‌الله احدی در قم ساکن هستند و آنجا منبر دارند و جلسات متعددی برگزار می‌کنند. ابراهیم از شاگردان ایشان بود ولی من تا آن زمان نمی‌دانستم. ایشان آمدند و در آن سخنرانی بسیار زیبایی کردند […]

نماز شب های شهید ابراهیم عشریه
آنها که راه را بلد بودند شهید شدند و ما ماندیم

نماز شب های شهید ابراهیم عشریه

در حلب سوریه که بودیم، من شب‌هایی با ابراهیم بودیم اما در مقطعی از هم جدا شدیم؛ ابراهیم با بقیه بچه‌ها در مقر بودند و من را به خاطر تخصص‌هایی که داشتم به مقر دیگری آوردند. هرچند بعداً دوباره برگشتم پیش آنان اما چند روزی با هم نبودیم. قسم می‌خورم به خدا، یک شب ندیدم […]

روزی که ابراهیم عشریه رزق شهادتش را از حضرت رقیه (س) گرفت
پدرم گفت این رفیقتان حتما شهید میشود

روزی که ابراهیم عشریه رزق شهادتش را از حضرت رقیه (س) گرفت

روز اعزام ما بچه های کهنز به سوریه فرا رسید. قرار بود که ساعت چهار در فرودگاه بین‌المللی امام خمینی (رحمة الله علیه) حاضر باشیم. بدلیل شوق و اشتیاقی که برای اعزام داشتیم، همه مان زودتر از ساعت قرار به فرودگاه رفته بودیم. مثلاً من فکر کنم ساعت سه در فرودگاه بودم. البته دقیقا در […]

اینگونه رفاقت با شهدای مدافع حرم کهنز آغاز شد
مصطفی صدرزاده، سجاد عفتی، ابراهیم عشریه

اینگونه رفاقت با شهدای مدافع حرم کهنز آغاز شد

از سال ۱۳۷۴ که در شهریار ساکن شدیم، تا زمانی که به سوریه رفتیم و جانباز شدیم و پس از آن دوباره توفیق حضور یافتیم، تا سال ۱۴۰۰، با شهدا و رزمندگان بسیاری توفیق آشنایی داشتیم که سرآمدشان شهید مصطفی صدرزاده است. البته دیگر نمی‌توان او را شهید شاخص کشوری خواند، بلکه ایشان شهید شاخص […]

فریب مال دنیا را نخورید که فناپذیر است
وصیت نامه رزمنده مدافع حرم، شهید سعید علیزاده

فریب مال دنیا را نخورید که فناپذیر است

بسم الله الرحمن الرحیم ما را مدافعان حرم آفریده اند، اصلا برای پاره شدن آفریده اند اینجانب سعید علیزاده در صحت و سلامت جسمی و عقلی عازم سفری هستم به رسم مسلمانی. خیلی وقت بود نفس کشیدن در این هوا برایم سخت شده بود، هوایی پر از ریا، نفاق، دورویی و دروغ که برای کمال […]

نمازخواندن کمک می‌کند تا به اصول انقلاب پایبند باشیم
وصیت نامه شهید مدافع حرم مهدی علیدوست

نمازخواندن کمک می‌کند تا به اصول انقلاب پایبند باشیم

از وقتی هجوم داعش و اهالی تکفیری را در تلویزیون مشاهده می‌کنم خیلی بی‌قرارم و عطش زیادی وجودم را فراگرفته برای انتقام از این قوم ظالم، چرا که اعتقاد دارم این قوم از نسل همان ظالمانی هستند که به مادر سادات حضرت زهرا سیلی زدند، علی را خانه‌نشین کردند، امام حسین را مظلومانه به شهادت […]

داداش حسین مرد خدا بود…
یاد بگیر هرکاری میکنی به بهترین شکل انجام بده

داداش حسین مرد خدا بود…

میخواستم برم اصفهان،زنگ زدم به داداش حسین،گفتم: چیزی لازم داری برات بیارم؟؟ گفت: گز درجه یک بیار. گفتم چشم داداش. توی اصفهان، رفتم به یک فروشگاه که محصولاتش درجه یک بود، گفتم: یه بسته گز درجه یک میخام با بیشترین درصد پسته. خرید کردم ،زنگ زدم به حسین آقا وگفتم: داداش برات بالاترین درصد رو […]

کسی میدونه امروز برنج طارم کیلویی چنده؟
آقا رضا از غیبت کردن بیزار بود

کسی میدونه امروز برنج طارم کیلویی چنده؟

آقا رضا از غیبت کردن بیزار بود.اگه تو جمعی نشسته بودیم و حس میکرد داره غیبت از کسی میشه، سعی می کرد با لحن شوخی بحث رو عوض کنه. معمولا جمله ای که استفاده میکرد این بود:«برنج طارم کیلویی چنده؟»کم کم همه متوجه منظور آقا رضا شدن. و بحث کاملا عوض میشد. این جمله شده […]

وصیت نامه شهید سجاد زبرجدی + فیلم و عکس
نگذارید شیطان باعث جدایی ما بشود.

وصیت نامه شهید سجاد زبرجدی + فیلم و عکس

سلام علیکم و رحمه الله خداوند منان، تمام مخلوقات خود را در اختیار اشرف مخلوقات قرار داد تا اشرف مخلوقات حق را از باطل تشخیص دهد و سپس حق را انتخاب نموده و دائم به یاد و رضای خداوند مشغول باشد تا از حق منحرف نشود. اگر این بنده اشتباه کند تمام محیط اطراف به […]

فقط برو به مجید بگو که حواسم بهت هست
یک بار که با مشکلی شخصی و بزرگ دست‌وپنجه نرم می‌کردم

فقط برو به مجید بگو که حواسم بهت هست

یک بار که با مشکلی شخصی و بزرگ دست‌وپنجه نرم می‌کردم، به گلزار شهدا رفتم و مستقیم به سر مزار شهید مصطفی صدرزاده رفتم. دلم به شدت شکسته بود و دردم را به او گفتم: «آقا مصطفی، این مشکل منه. اگر حلش نکنی، از این راهی که با شما آمده بودم، برمی‌گردم و همه چیز […]

همین کارت باعث میشه شهادتت عقب بیوفته….
تا سیب نرسه از درخت نمیافته...

همین کارت باعث میشه شهادتت عقب بیوفته….

اوایل امسال با تعدادی از رفقا من جمله شهید سیدابراهیم (مصطفی صدرزاده) رفته بودیم برا شناسایی قبل از عملیات (تو منطقه ی درعا) حین برگشت، با توجه به فصل بهار و کشتزارهای گسترده ی تو منطقه، حاشیه ی راه بوته های بلندی که انتهای ساقه هاشون، خارهای توپی شکل (اندازه ی یه گردوی بزرگ) رشد […]

مصطفی با بخیه‌های کشیده نشده و در حال خونریزی می‌جنگید
او نمونه والا و الگویی کامل از یک فرمانده میدانی بود

مصطفی با بخیه‌های کشیده نشده و در حال خونریزی می‌جنگید

سردار بزرگ اسلام شهید صدرزاده با اسم جهادی «سیدابراهیم» نزدیک به سه سال از عمر خود را زمانی که می‌توانست کنار همسر و دختر و پسرش باشد؛ در راه اسلام به خاطر امنیت ما و جامعه اسلامی کنار گذاشت. از زندگی خود و زمان‌هایی که می‌توانست در راحتی و آرامش باشد گذشت. در سخت‌ترین شرایط […]

توسل به شهید مدافع حرم، مهدی صابری
شهید مصطفی صدرزاده علاقه ی خاصی به شهید صابری داشت

توسل به شهید مدافع حرم، مهدی صابری

پارسال تو عملیات تل قرین که حدود بیست کیلومتری مرز اسراییل انجام شد فرمانده و جانشین فاطمیون (سردارشهید ابوحامد فرمانده ی تیپ و سردار شهید فاتح جانشین تیپ) و شهید مهدی صابری فرمانده گروهان و شهید نجفی و…شهید شدند… سید، (شهید مصطفی صدرزاده) چون علاقه ی خاصی به شهید صابری داشت مرخصی گرفت و رفت […]

گفتم سید تو رو فقط باید خدا اصلاح کنه…
یا مغازه ی آرایشگری که باهم رفتیم اصلاح

گفتم سید تو رو فقط باید خدا اصلاح کنه…

امروز تو زینبیه همش خاطراتی که با سید ابراهیم بودم جلو چشمم زنده شد… کبابی که آخرین بار خوردیم و گفت: یادش بخیر با سردار شهید حاج حسین بادپا اومدیم اینجا و بهش گفتم حاجی نمی خوای سور شهادتت رو بدی؟ باهم کباب گوشت شتر خوردیم…و منم برد داخل کبابی و یه نهار به یاد […]

حاج قاسم گفت پیکر شهید بادپا بخاطر من برنمیگردد
در کرمان همه شهدا را خودم دفن می کنم

حاج قاسم گفت پیکر شهید بادپا بخاطر من برنمیگردد

خیلی دوست داشتیم حاج قاسم را ببینیم. تا اینکه خبر دادند قرار است حاجی به مصلای بابل بیاید و از ما دعوت کردند به دیدارش برویم. با پدر و مادر شوهرم و بچه ها رفتیم. وقتی نماز را خوانیدم سر میزهایی که گذاشته بودند نشستیم. همه خانواده شهدای مدافع حرم بودند. سردار سلیمانی سر هر […]

حسین بادپا که با اصرار خودش را به قافله شهدا رساند
او چه بسا توانست از شهید یوسف الهی هم پیشی بگیرد

حسین بادپا که با اصرار خودش را به قافله شهدا رساند

محاسن سپیدکرده‌ها که از نسل مجاهدان و در عطش دوستان شهید و در خوف پایان زندگی به سر می‌برند، امیدواریم خداوند بر این خوف بیفزاید، زیرا اگر خائف از عمرمان شویم، همه چیز درست می‌شود. مشکل جایی است که غافل از عمر می‌شویم، اگر خائف شدیم، غافل نمی‌شویم. حسین بادپا که با اصرار خودش را […]

نحوه شهادت حاج حسین بادپا به روایت شهید مصطفی صدرزاده

نحوه شهادت حاج حسین بادپا به روایت شهید مصطفی صدرزاده

شب اول ماه رجب بود، قرار بود در عملیات به دشمن از چند طرف یورش ببریم، نیمه های شب به قصد رسیدن به مکان انجام عملیات راه افتادیم. حاج حسین در حالی که پشت فرمان خودرو نشسته بود رو به من گفت نمی دونم چرا احساسم برای این عملیات با بقیه عملیات ها فرق می […]

اگر حاج احمد برایش دعا کند، شهید می شود
این گونه دعای شهید کاظمی از زبان مادرش در حق شهید بادپا اجابت شد

اگر حاج احمد برایش دعا کند، شهید می شود

عید نوروز با حاج حسین رفتیم خدمت سردار حاج قاسم سلیمانی. حاج قاسم رو به من و حاج حسین گفت من نگران شما هستم که شهید بشوید. یکی از رزمندگان لشکر 41 ثارالله که نمی شناختمش با خنده رو به من گفت این بنده خدا را نمی شناسم ولی حسین شهید نمیشه، این رو شهید […]

حاج حسین بادپا غرق در (افوض امری الی الله ) شده بود
در همه امور زندگی اش با این شهید یوسف الهی حرف می زد و مشورت می کرد

حاج حسین بادپا غرق در (افوض امری الی الله ) شده بود

حاجی همیشه تاکید داشت تا می توانید الله اکبر و لا الله الا الله بگویید حتی تمام پرچم هایی نیز که با دستور حاج حسین خریده بودیم به همین اذکار مزین بود. تل قرین هم با درایت، مقاومت و روحیه دادن حاج حسین حفظ شد و هنوز هم این تل به پرچم لا الله الا […]

کم کم متوجه شخصیت متفاوت شهید بادپا و اتفاق های معجزه آسایی که برایش می افتاد شدم
اولین آشنایی من (مصطفی صدرزاده) با حاج حسین بادپا

کم کم متوجه شخصیت متفاوت شهید بادپا و اتفاق های معجزه آسایی که برایش می افتاد شدم

قبل از این که وارد جنگ و مناطق جنگی شوم از جنگ به اندازه کتاب هایی که خوانده بودم، می دانستم. آن زمان که جنگ تحمیلی علیه ایران به پایان رسید، سه یا چهار سال داشتم و آن طور که باید جنگ را درک نکرده بودم. چندی قبل وقتی وارد یک منطقه جنگی و از […]