شوخی به سبک شهید امیرمسعود تابش
هیچ وقت نگفت که نمی شود و نمی توانم
دلایل گروهک فرقان برای ترور سپهبد قرنی
روایت جانباز قطع نخاع حاج علی کمیجانی از ماجرای مجروح شدنش
گنجشک هایی که از لب برکه آب میخوردند
بچه ها گفته بودند موسی طیبی موجی ست
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج سید حسین دلزنده
رتبه برتر کنکور ، شهید حمیدرضا دادو
خدا رحمت کند شهید علیرضا عاصمی را. ایشان مسئول تخریب لشکر شش ویژه پاسداران بودند. همانطور که در میان شهدای جنگهای ۱۲ روزه با اسرائیل، مغز متفکر ما، سردار رشید بود. از لحاظ نظامی، شهید رشید یک سر و گردن بالاتر از بقیه بود. اما از لحاظ تخریب، شاید در کل یگانهای سپاه، شهید عاصمی […]
اما ماجرای عملیات بیت المقدس هفت… ما در سمت چپ ارتفاعات شیخمحمد قرار گرفتیم. شرایط بسیار سخت بود و هوا بسیار سرد. ساعت چهار صبح درگیر شدیم و نزدیک به پنج صبح مهماتمان تمام شد. گردانهای بعدی که باید میآمدند، نیامدند. دلایل مختلفی داشت که اینجا جای آن نیست. از زیر ارتفاع، تقریباً هر چند […]
بسمالله الرحمن الرحیم بنده مرید علی محمدی هستم. نحوه آشناییام با جبهه و سال ورودم به لشکر ویژه پاسداران به این ترتیب بود که خب من طلبه بودم و بیست روز از آغاز جنگ گذشته بود. من وارد پایگاه بسیج شدم و از آنجا به «تنگه حاجیان» رفتیم؛ یعنی ورود من به جبهه از همان […]
عملیات فتح چهار، با هدف تخریب دکلهای راداری بود که بر ارتفاعات کورک در استان اربیل مستقر شده بودند. در آن ارتفاع، تعدادی از مستشاران فرانسوی نیز حضور داشتند و به نیروی هوایی عراق کمک میکردند. این رادارها فضای هوایی را رصد میکردند و در صورت نفوذ جنگندههای ایرانی، مسیر را برای آنان دشوار میساختند. […]
بسمالله الرحمن الرحیم اینجانب هومان جعفری هستم. در آن روزگار، یعنی در ایامی که انقلاب به تازگی به پیروزی رسیده بود، گاهی از طریق رادیو، درگیریها را رصد میکردیم. رسانههای آن زمان بهویژه رادیو، ابزار اصلی اطلاعرسانی بود. یادم میآید که در اوایل درگیریها در کردستان، جنگ از سنندج آغاز شد. در همین ایام، من […]
در عملیات فتح یک، ماموریت ما بعنوان تخریب چی های گردان تخریب لشگر 6 ویژه پاسداران، هدفقراردادن پالایشگاه کرکوک بود. در آن زمان، ما در مجموعه تخریب بودیم و مأموریتمان شامل قطع جادههای مواصلاتی، تخریب دکلهای فشار قوی و در نهایت، ورود به خود پالایشگاه در اواخر عملیات بود. اما در پایان، شهید قاسمی اعلام […]
بسمالله الرحمن الرحیم. من محمد صلاحی کجور هستم، اهل شهرستان چالوس در استان مازندران. ورود ما به جنگ تقریباً از سال ۱۳۶۲ آغاز شد؛ در آن زمان سن زیادی هم نداشتیم. آشنایی ما با بسیج و سپاه در همین دوران شکل گرفت. پس از آن، مدتی در یگان طرح جنگل مشغول به برخورد با منافقین […]
یک شب با سید یوسف مولایی ، سید فتاحی و یک نفر عراقی به مأموریت رفته بودیم. سال ۷۱، وقتی کردستان عراق مدار ۳۶ درجه را اعلام کردند، دستور آمده بود از بالاکه در مناطق غرب کشور مثل مندلی، دو شیخ، زرباتی و اینها شناسایی انجام شود. به ما تاکید کرده بودند: «اگر دستگیر شدید، […]
بسم الله الرحمن الرحیم نام من رضا سلمانی است. متولد 21 شهریور سال ۱۳۵۹، در شهرری یا همان شاه عبدالعظیم خودمان هستم و در بیمارستان فیروزآبادی متولد شده ام. دوران کودکی را در شهر ری و بخش عمدهای از آن نیز در محله کیانشهر گذرانده ام. تا سال ۱۳۷۴ در همان کیانشهر ساکن بودیم. به […]
در اوایل دوران جنگ، یک خودروی نظامی سپاه مورد اصابت قرار گرفت و برای جابجایی آن نیاز به جرثقیل بود. اما سپاه منطقه در آن لحظه، دسترسی به جرثقیل نداشت. بنابراین، به سرعت با رانندهٔ یک جرثقیل خصوصی تماس گرفتند که اسمش محمد دالوندبود. او که نه ظاهری انقلابی داشت و نه در آن […]
از دیگر شهدا، حمیدرضا ترابی را داریم. ایشان بچه تهران بودند و با چند نفر از بسیجیهایی که برای بازدید به منطقه آمده بودند، با گردان تخریب آشنا شدند. آنها آنقدر شیفته گردان شدند که ماندگار شدند. در عملیات والفجر مقدماتی، اکثر بچه های ما مجروح شدند، اما دوباره برگشتند و در عملیات والفجر ۸ […]
پس از اتمام دوره ی آموزشی ما در سال 1362، آمدند و به ما گفتند از قرار گاه نجف اشرف قرار است برای سخنرانی بیایند و گفتند چند تن از نیرو ها به انتخاب خوشان بروند. شهید علی ابدی که در آن زمان فرمانده مهندسی منطقه بود و سردار محسن بحرینی آمدند و درباره تخریب […]
همیشه فکر میکردم که فرمانده، حداقل پنج یا شش سال از من بزرگتر است. اما پس از شهادت شهید بردبار، فهمیدم که جوانتر بوده و فقط 4 ماه بزرگتر بوده است و به دلیل ابهت بالایی که داشت من متوجه تفاوت سنی اندکمان نشده بودم . این فرمانده، آدمی بسیار جدی، منظم، در عین حال […]
بسمالله الرحمن الرحیم بنده سید حسین دل زنده متولد سال 1341 در شهر رشت هستم . از سالهای جوانی درگیر این مسیر شدم. آن زمان، هنوز اینقدر «سوارِ» این راه نشده بودیم؛ اما با گذشت زمان و بالا رفتن سن، متوجه شدیم که این مسیر، نه یک انتخاب، بلکه تکلیفی الهی است. در میانه بیان […]
از دیگر شهدا و چهرههای شاخص گردان ما، مالک خسّافی را باید نام برد. ایشان سرباز بودند و در عملیات بدر شرکت داشتند. در جریان عقبنشینی، ما چند نفر را فرستادیم تا دکلها و مقر ها را تخریب کنند. هدف این بودکه عراق نتواند آنها را تسخیر کند و پلهای ما را منهدم نماید تا […]
خاطره ای از شهید علیرضا خیاط فیض دارم که مربوط به یک یا دو روز قبل از شهادتش است. ایشان خطاب به من گفت: «ذبیح! یه کاری بکن. نمیخوای بری اهواز؟ چیزی کم نیست؟» گفتم: «بله، من اتفاقاً مشکل چاشنی دارم؛ چاشنیها رطوبت زدهاند و باید برم اهواز.» پیشنهاد داد: «بیا با هم بریم. من […]
یکی از خاطرات برجسته من، همکاری با همرزمانی مانند شهید علیرضا خیاط ویس است. ما بچه های گردان تخریب، بیشتر در نساجی مستقر بودیم. شبها، اگر در منطقه مأموریتی نداشتیم، به نساجی برمیگشتیم و چند نفری در یک اتاق میخوابیدیم. یکی از خاطرات تأثیرگذار من از شهید علیرضا خیاط ویس، مربوط به همین آقای خیاط […]
بین فرمانده لشکر کاشان و آقای خیاط ویس، اختلافی پیش آمد. این اختلاف در رابطه با عقبنشینی از فاو بود. در آن زمان، عراق توانسته بود چهار پل را تسخیر کند و منطقه را از دست ما بگیرد. فرمانده لشکر، نامهای به آقای خیاط ویس داد که مضمون آن این بود: «از این تاریخ به […]
بسم الله الرحمن الرحیم مرتضی دربندی املشی هستم از استان گیلان انقلابی بودم. قبل از پیروزی انقلاب، انقلابی و پای کار بودیم. بعد، حدود سال 13۶۱ بود که برای آموزش به آبادان رفتیم. آنجا آموزش توسط شهید رحیم بردبار انجام شد. ایشان ابتدا ما را امتحان میکرد. خب ما اصلاً الفبای تخریب را هم نمیدانستیم. […]
بسمالله الرحمن الرحیم عرض ادب و سلام خدمت حضورتان، اینجانب محمدرضا دهقان، اهل شهر همدان، هستم. اولین بار در سال ۱۳۶۰، بهعنوان بسیجی، وارد جبهه شدم. ما از همدان، بهصورت یک گردان، به منطقه مریوان اعزام شدیم. در آن زمان، فرمانده منطقه، حاج احمد متوسلیان بود. در ابتدا قرار بود به خرمشهر برویم، اما ناگهان […]
در اواخر جنگ، عراق توانسته بود بخشی از مناطق اشغالی از جمله شلمچه را بازپس بگیرد. دشمن، برای کسب امتیاز در قبال پذیرش قطعنامه توسط ایران، فشار زیادی وارد کرده بود. ما در منطقهای نزدیک به نهر خیّن مستقر بودیم. جایی که فاصله ما با نیروهای عراقی، حداکثر ۱۰۰ متر بود. جاده اهواز–خرمشهر (که امروزه […]
شهید عبدالعظیم خلیلزاده، یکی از کوچکترین رزمندگان ما بود. شاید تنها ۱۳ سال داشت. ایشان با یک زجرات (کامیون کوچک) به جبهه آمدند. در ابتدا، به دلیل سن کم، نمیخواستند او را در کار تخریب بگیرند و قصد داشتند در بخش تبلیغات استفاده کنند. اما چون همهمان همکوچه و همخیابان بودیم، او را به تخریب […]
در پاسگاه زید، ما خط پدافندی داشتیم. من بههمراه شهید حمیدرضا محمدی، برای بازدید و شناسایی منطقه رفته بودیم. قرار بود مانعی جلوی خط پدافندی ایجاد کنیم تا امکاناتی را به آنجا منتقل کنیم. در آن شب، شهید محمدی مسموم شد یعنی مریض شد و مجبور شدیم مأموریت را به تعویق بیندازیم. من همراهش به […]
تا آنجا که اطلاع دارم، اولین فرمانده گردان تخریب لشکر ۳۲ انصار، سردار شهید محمدرضا مازویی بودند که در ششم فروردین ۱۳۶۲ در مهران بهشهادت رسیدند. پس از ایشان، برای مدتی آقای مجتبی فراهانی (که امروزه در همدان ساکن هستند) فرماندهی تخریب را بر عهده گرفتند. سپس، حاج جواد غزل که امروزه جانباز قطع عضو […]
بسمالله الرحمن الرحیم عرض ادب و سلام خدمت حضورتان، بنده سید قاسم بلوری از همدان هستم. اولین باری که به جبهه اعزام شدم، اسفند ماه سال ۱۳۶۳ بود. چون سنم بسیار کوچک بود (۱۳ سالگی)، از طریق کمیته امداد وارد جبهه شدم و در عملیات بدر، در جزیره مجنون، بهعنوان نیروی خدماتی و کمکآشپز در […]