مرحوم مدرس، خدا رحمتش کند، مردی بود که ملکالشعرا گفته بود از زمان مغول تا حالا مثل مدرس کسی نیامده. میگفت بزنید که بروند از شما شکایت کنند، نه بخورید و بروید شکایت کنید!
من رفتم پیشش، خدا رحمتش کند، اخوی ما نوشته بود به من، که یک نفری است اینجا خمین رئیس غله است. آن وقت یک رئیس غله زمان رضاشاه بود. به من نوشت که بروید به آقای مدرس بگویید که این مرد آدم فاسدی است. دو تا سگ دارد یکیاش را اسمش را «سید» گذاشته، یکیاش را «شیخ»! شما بروید [بگویید] که این را از اینجا بیرونش کنند. من رفتم به ایشان گفتم. گفت: «بکشیدش!»
گفتم: «آخر چطور بکشیم؟!»
گفت: «من مینویسم بکشیدش.»
گفتم: «آخر شما اینجا مامور هستید. شما اینجا هستید، آنها آنجا. نمیتوانند.»
گفت: «چطور شد که وقتی قافلهها از گلپایگان میآیند عبور کنند و بروند کمره، میخواهند عبور کنند میفرستید لختشان میکنند، حالا نمیتوانید بکشید یک کسی را؟!»
منظور شهید مدرس این بود که در منطقه شما طوایف جنگجو و سلحشوری هستند و حتی برخی راهزنی هم میکنند؛ حالا چطور نمیتوانند یک رئیس غله را بکشند؟
























































