(شهید مصطفی احمدی روشن) مسائل مالی را ریز و دقیق حساب میکرد. حواسش به این مسائل خیلی جمع بود. کم هزینه بود. مناعت طبع خاصی داشت. دو، سه دست لباس داشت که همیشه تمیز و اتو کشیده بود. خیلی به نو و کهنگیاش اهمیت نمیداد، ولی به تمیزی و مرتب بودن چرا. دوستانش میگفتند همیشه مصطفی اتو کشیده است. معمولا هم شانه و آینه همراهش داخل ماشین داشت. هر کس خیلی اذیتش میکرد، ناراحتیاش یک لحظه بود. بعد میگفت مهم نیست. حتما خیرش در این بوده. هیچ چیز دنیا او را به هم نمیریخت.
ماشین سازمان در اختیارش بود، من هم سوار میشدم و با هم میآمدیم طرف تهران. عقب نشسته بود و با لب تاپش کار میکرد. رادیو را روشن کردم. از پشت زد به شانهام. «آقا، این رادیو مال شما نیست. این ماشین دولته، صداش هم مال دولته، تو که موبایل داری، هدفون بذار توی گوشت، گوش کن.» از این تذکرها که میداد، به شوخی بهش میگفتم:«مصطفی با این کارها شهید نمیشوی.» میگفت:«اتفاقا اگر مراقب این چیزها باشی، یک چیزی میشوی.»































































