• امروز : جمعه, ۲۳ آبان , ۱۴۰۴
0
ابوبکر گفت: امروز دیگر به سبب کمی نفرات شکست نمی‌خوریم

سکینه و نصرت الهی در جنگ حُنین و استمرار آن در انقلاب اسلامی

  • کد خبر : 6927
سکینه و نصرت الهی در جنگ حُنین و استمرار آن در انقلاب اسلامی
مجموعه‌ی این آیات تأیید می‌کند که شهادت نه‌تنها خسارت نیست، بلکه منشأ برکت، امداد و پویایی است. شهید، پس از شهادتش، در عالم معنا همچنان با جبهه‌ی حق در ارتباط است، یاری می‌رساند و در پیشبرد آرمان الهی نقش دارد.

أعوذُ باللهِ من الشیطانِ الرجیم
بسمِ اللهِ الرّحمنِ الرّحیم
الحمدُ للهِ ربِّ العالمین، و صلّی اللهُ علی محمدٍ و آلهِ الطاهرین.

پیش از ورود به بحث، باید خداوند متعال را شاکر باشیم و هزاران بار شکر گوییم که او این نظام و انقلاب را از حوادث گوناگون به سلامت و با افتخار عبور داد. بار دیگر ملت عزیز، مؤمن و فهیم ما توانستند افتخارآفرینی کنند و باعث سربلندی حضرات معصومین در آن عالم شوند.

نخستین نکته‌ای که می‌خواستم به آن بپردازم، تحلیلی بر آیات قرآن کریم است درباره‌ی نصرت‌ها و امدادهای الهی در جنگ‌هایی که میان جریان حق و باطل رخ داده است. می‌خواهیم مصادیق این امدادهای الهی را بشناسیم و درک کنیم که ما نیز در جریان حقّی که با ظهور انقلاب اسلامی ایجاد شد و خود این انقلاب مرحله‌ای از مراتب ظهور وجود مقدّس حضرت ولی‌عصر (عجل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) است، در همان مسیر قرار داریم.

هنگامی که آیات قرآن را درباره‌ی نصرت و یاری خداوند نسبت به جبهه‌ی حق و مؤمنان بررسی می‌کنیم، درمی‌یابیم که سه گونه نصرت از سوی خداوند متعال بیان شده است:
۱. نزول سکینه،
۲. یاری با لشکریان نامرئی (جنودٍ لَم‌تَروها)،
۳. توبه‌ی الهی ـ یعنی بازگشت رحمت و عنایت خدا بر مؤمنان پس از لغزش‌ها.

در جنگ‌های گوناگونی که در قرآن تحلیل شده‌اند ـ مانند بدر، اُحد، و برخی حوادث دشوار دیگر همچون محاصره‌ی اقتصادی پیامبر بزرگوار اسلام (ص) در شعب ابی‌طالب ـ نمونه‌های این نصرت‌ها را می‌بینیم. اکنون می‌خواهیم جنگ «حُنین» را که در سوره توبه آمده، مرور و تحلیل کنیم؛ نخست به بررسی تاریخی این واقعه می‌پردازیم، سپس آیات مربوط را تحلیل می‌کنیم و آنگاه به نتایج می‌رسیم.

جنگ حُنین پس از فتح مکه در سال هشتم هجرت، رخ داد که پیامبر بزرگوار اسلام بدون جنگ، مکه را فتح کردند و پس از آن بیست روز در مکه اقامت گزیدند. در این مدت، هرچه مردم اصرار کردند تا حضرت در منازلشان اقامت کند، نپذیرفتند و تنها، خیمه‌ای نزدیک مسجدالحرام برپا نمودند و در همان‌جا ماندند. پس از بیست روز، فرمان دادند که لشکر آماده‌ی حرکت شود.

در آن زمان، غیر از قبایل کوچک مشرک، سه قبیله‌ی بزرگ و قدرتمند همچنان در برابر پیامبر اکرم (ص) سرِ جنگ داشتند: قریش، هوازن، و ثقیف. پس از صلح حدیبیه (سال ششم هجرت) تا سال هشتم، بسیاری از قبایل به مدینه آمده و ایمان آورده بودند؛ امّا این سه قبیله همچنان دشمنی می‌ورزیدند. دیگر قبایل نیز تابع و دنباله‌رو آنان بودند و می‌گفتند: «اگر قریش، هوازن و ثقیف اسلام آورند، ما نیز می‌آوریم؛ وگرنه از آزار آنان در امان نخواهیم بود.»

با فتح مکه، شوکت قریش درهم شکست. مشرکان قریش یا فرار کردند یا ایمان آوردند؛ همانند ابوسفیان و برخی دیگر. بدین ترتیب، مکه به طور کامل فتح شد و گروهی از قبایل نیز ایمان آوردند. تنها دو قبیله‌ی هوازن و ثقیف باقی ماندند که همچنان بر سرکشی بودند.

قبیله‌ی هوازن، از همان زمان که شنید پیامبر از مدینه به سوی مکه حرکت کرده است ـ بی‌آنکه بداند هدف، فتح مکه است ـ خود را برای جنگ آماده کرده بود. پیامبر اکرم (ص) نیز اعلام کردند که لشکر اسلام آماده‌ی نبرد شود. دوازده هزار نفر گرد آمدند؛ بخشی از مدینه همراه حضرت بودند و بخشی دیگر تازه‌مسلمانانی بودند که در دو سال اخیر ایمان آورده بودند. ایمان این گروه هنوز در دل‌ها استوار نشده بود. افزون بر آنان، گروهی از مسلمانان قریش ـ همچون ابوسفیان ـ نیز به اجبار اسلام آورده و در جنگ شرکت کردند.

در مجموع، سپاه اسلام دوازده هزار نفر بود. اما بسیاری از قریشیان نه از سر ایمان، بلکه برای تماشا و دست‌یافتن به غنیمت آمده بودند. مورخان اهل‌سنت نوشته‌اند: هنگامی که ابوبکر عظمت این سپاه را دید، گفت: «امروز دیگر به سبب کمی نفرات شکست نمی‌خوریم؛ قطعاً پیروز خواهیم شد، زیرا دوازده هزار نفر هستیم.» همین سخن بود که بعداً با نزول آیه‌ای الهی تخطئه شد.

این گفتار ابوبکر در واقع بیانگر حال بسیاری از مسلمانان آن روز بود. آنان گمان کردند که با این جمعیت و قدرت، شکست‌ناپذیرند. پیامبر اکرم (ص) «عتّاب بن اسید» را به‌عنوان حاکم مکه گماشتند و خود، همراه امیرالمؤمنین علی (ع) و دیگر اصحاب، به سوی میدان حُنین حرکت کردند.

منطقه‌ی حُنین سرزمینی پر از دره و گردنه بود. سپاه هوازن در یکی از این دره‌ها کمین کرد. سپاه اسلام نماز صبح را خوانده بود و هنوز هوا تاریک بود که پیش از طلوع فجر، سپاه هوازن ناگهان شبیخون زد. در اثر این حمله‌ی ناگهانی، صفوف سپاه اسلام درهم ریخت. نخست قبیله‌ای که خالد بن ولید فرمانده آن بود، پا به فرار گذاشت و دیگران نیز به دنبال او گریختند.

در مسیر حرکت، مسلمانان به درختی بزرگ رسیدند. برخی از آنان ـ که ایمانشان هنوز استوار نبود ـ به پیامبر گفتند: «ای رسول خدا! این درخت را برای ما چونان “ذاتُ الأنواط” مشرکان قرار ده.» مشرکان مکه درختی داشتند که به آن ذات‌الأنواط می‌گفتند و آن را مقدس می‌پنداشتند؛ سلاح‌های خود را بر شاخه‌هایش می‌آویختند و برایش قربانی می‌کردند. این تازه‌مسلمانان نیز خواستند پیامبر برایشان چنین درختی قرار دهد. پیامبر اکرم (ص) در پاسخ، همان سخن حضرت موسی (ع) به بنی‌اسرائیل را تلاوت فرمودند: آن‌گاه که بنی‌اسرائیل پس از عبور از نیل، دیدند مردمان قریه‌ای بت می‌پرستند و گفتند: «ای موسی، برای ما خدایی بساز، چنان‌که آنان خدایانی دارند.» موسی فرمود: «إنَّکُم قومٌ تجهلون؛ شما مردمی نادانید!»

پیامبر (ص) با یادآوری این ماجرا، آنان را از چنین سخن جاهلانه‌ای بازداشتند. این نشان می‌دهد که ساختار سپاه، یکدست و کاملاً مؤمن نبود.

در باب تعداد کسانی که در میدان باقی ماندند، میان مفسران شیعه و اهل‌سنت اختلاف است. روایات شیعی می‌گویند تنها ده نفر از دوازده هزار نفر ماندند، در حالی که اهل‌سنت بیشترین عدد را هشتاد تا نود نفر دانسته‌اند. حتی اگر صد نفر را بپذیریم، باز نسبت به دوازده هزار نفر، بسیار اندک است.

زنی به نام «اُمّ حارثی» که در جنگ حضور داشت، روایت می‌کند: دیدم شوهرم می‌گریزد. افسار مرکبش را گرفتم و با فریاد گفتم: «چرا فرار می‌کنی؟ چرا رسول خدا را رها می‌کنی؟!» در همان حال، دیدم عمر نیز می‌گریزد. به او گفتم: «تو چرا می‌گریزی؟» پاسخ داد: «قضا و قدر الهی چنین است؛ باید فرار کنیم!»

در آن هنگام، پیامبر اکرم (ص) در میان میدان فریاد می‌زدند:
«من رسول خدایم! من محمد بن عبدالله‌ام! مرا تنها مگذارید!»
اما کسی پاسخ نمی‌داد و همه می‌گریختند.

ابوسفیان که این صحنه را دید، خندید و گفت: «این‌ها تا لب دریا فرار خواهند کرد!» یکی از تازه‌مسلمانان نیز گفت: «امروز سحر محمد باطل شد! همه‌ی پیروزی‌هایش از جادو بود و امروز شکست خورد!»

در این هنگام، پیامبر اکرم (ص) به عموی خود عباس بن عبدالمطلب فرمودند: «بر فراز بلندی برو و فریاد بزن تا لشکر بازگردد!» پس از اندکی، گروهی از سپاه برگشتند و نبرد از نو آغاز شد. این بازگشت، شکست را به پیروزی بدل کرد.

در آن هنگام، گفته‌اند تنها ده نفر پیرامون پیامبر بودند که با دشمن می‌جنگیدند و از حضرت محافظت می‌کردند. امیرالمؤمنین (ع) فرموده است: «در آن جنگ، هرچه کوشیدم از پیامبر پیش‌تر بروم و بجنگم، نتوانستم؛ همواره او از من جلوتر بود و با دشمن می‌جنگید.»

سپاه هوازن شکست خورد. برخی از مردانشان به شهر طائف ـ مقرّ قبیله‌ی ثقیف ـ گریختند و گروهی اسیر شدند. زنان، کودکان، و چهارپایانشان به غنیمت درآمد.

در روایتی آمده است که پس از جنگ، مشرکان گفتند: «ما را جبرئیل شکست داد! اگر ملائکه نمی‌آمدند، ما پیروز بودیم.» آنان می‌دانستند که پیروزی اسلام تنها به نیروی مادی نبود، بلکه نصرتی غیبی در میان بود.

قرآن کریم این ماجرا را چنین به تصویر می‌کشد:
لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ ۙ وَيَوْمَ حُنَيْنٍ ۙ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئًا وَضَاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرِينَ

خداوند متعال شما مسلمانان را در مواضع بسیاری یاری کرد و در روز حنین نیز به نصرت خویش یاریتان نمود. با یاری خدا بود که پیروز شدید و شکست نخست را به ظفر بدل کردید. شبیخون آغازین، حمله‌ای برق‌آسا بود که شما را دچار هراس ساخت و همگان گریختید؛ اما ما آن شکست را به پیروزی تبدیل کردیم و شما را نجات دادیم.

غیر از روز حنین، در دیگر میدان‌ها نیز چنین نصرتی بر شما ارزانی داشتیم. «إِذ أَعجَبَتکُم کَثرَتُکُم»؛ در روز حنین، زیادی نفراتتان شما را به خودپسندی و غرور واداشت. گمان بردید که چون دوازده هزار نفر هستید و تجهیزات بسیار دارید، بی‌نیاز از یاری خداوندید و بی‌تردید پیروز خواهید شد. این همان عجبی بود که ابوبکر بر زبان آورد، اما در حقیقت، سخن دل بسیاری از مسلمانان بود.

آنان سپاه خود را با سپاه بدر مقایسه کردند؛ در بدر تنها سیصد و سیزده نفر بودند، در حالی‌که دشمن نهصد و پنجاه نفر بود. در بدر، هر سه نفر بر یک شتر سوار می‌شدند، تنها دو اسب در میانشان بود، و بسیاری حتی زره و شمشیر کافی نداشتند، اما پیروز شدند. حال که دوازده هزار نفر با تجهیزات فراوان بودند، پیروزی را حتمی می‌پنداشتند.

قرآن می‌فرماید:
«فَلَم تُغنِ عَنكُم شَیئًا وَ ضَاقَت عَلَیكُمُ الأَرضُ بِمَا رَحُبَت ثُمَّ وَلَّیتُم مُدبِرین».
اما آن کثرت و تجهیزات، هیچ سودی به حال شما نداشت. زمین، با همه‌ی گستردگی‌اش، بر شما تنگ آمد؛ چنان که برای نجات خود پشت کردید و گریختید. آن‌گاه فهمیدید که دل بستن به اسباب مادی، شما را نجات نمی‌دهد.

خداوند در این آیات، هم شما را سرزنش می‌کند و هم نعمت بزرگ خود را یادآور می‌شود؛ می‌فرماید: به اسباب مادی دل نبندید. استفاده از اسباب و فراهم آوردن تجهیزات ـ چنان‌که در قرآن آمده است:
«وَ أَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّةٍ» ـ
وظیفه‌ای عقلانی و شرعی است، اما نه از سر تکیه‌ی قلبی. بدانید که این اسباب، شما را از امداد الهی بی‌نیاز نمی‌سازد و مانع شکست نمی‌شود.

اگر به اسباب مادی عمل کنید ولی دل‌هایتان بر خدا تکیه نداشته باشد، شکست خواهید خورد؛ یا پیروزی‌تان به تأخیر می‌افتد، یا پس از رنج و شکست به‌دست می‌آید. در جریان نبرد میان حق و باطل، هیچ‌گاه اسباب مادی به‌تنهایی نقش مستقل ندارد؛ نه سبب پیروزی مطلق می‌شود و نه مانع شکست.

در آیه‌ی بعد می‌فرماید:
«ثُمَّ أَنزَلَ اللهُ سَكینَتَهُ عَلی رَسولِهِ وَ عَلَی المُؤمِنینَ وَ أَنزَلَ جُنودًا لَم تَرَوهَا».

ما سکینه را ـ آرامشی الهی و اطمینانی قلبی ـ بر پیامبرمان و بر مؤمنان نازل کردیم و سپاهیان نامرئی فرستادیم تا شما را یاری کنند.

در این آیه، دو نوع سکینه مطرح است:
یکی سکینه‌ای که بر رسول خدا (ص) نازل شد، و دیگری سکینه‌ای که بر مؤمنان فرود آمد. اگر یکی بود، قرآن می‌فرمود: «ثم أنزل سکینته علیکم»، اما جدا آورد تا تفاوتش را نشان دهد. سکینه بر پیامبر برای استواری رهبری و فرماندهی او بود، و سکینه بر مؤمنان برای ثبات دل‌ها و رفع اضطراب.

همچنین فرمود: «وَ أَنزَلَ جُنودًا لَم تَرَوهَا»؛ یعنی سپاهیانی نامرئی و نادیدنی فرستادیم، لشکریانی از جنس فرامادی، که به دیده نمی‌آمدند. این نیروها آمدند تا شکست را به پیروزی بدل کنند.

سپس افزود:
«وَعَذَّبَ الَّذینَ كَفَروا وَ ذلِكَ جَزاءُ الكافِرین».
کافران را عذاب کردیم، و همین شکست و خواری، عذاب دنیوی آنان بود؛ و این، جزای کافران است.

«ثُمَّ یَتُوبُ اللهُ مِن بَعدِ ذلِكَ عَلی مَن یَشاءُ».
پس از آن نیز خداوند بر گروهی توبه کرد، یعنی به آنان بازگشت و دل‌هایشان را متوجه ساخت. در این واقعه، سه جلوه‌ی رحمت الهی دیده می‌شود: نزول سکینه، نزول جنودِ نامرئی، و توبه‌ی الهی بر کسانی که لغزیده بودند.

اما سکینه چیست؟ در آیات قرآن، سکینه به معنای وقار، آرامش نفس و طمأنینه‌ی قلبی آمده است؛ حالتی که اضطراب را می‌زداید و رفتار انسان را در حوادث سخت، معقول و استوار می‌سازد. سکینه، فیضی الهی و نیرویی از نیروهای خداوند است؛ چنان‌که در همه‌جا تعبیر آمده: «أَنزَلَ اللهُ السَّكینَةَ» ـ ما سکینه را نازل کردیم.

بنابراین، سکینه نیرویی است که خداوند آن را بر دل‌های اهل ایمان فرو می‌فرستد؛ انسان به‌تنهایی نمی‌تواند به آن دست یابد، مگر با افاضه‌ی الهی.

سکینه با شجاعت تفاوت دارد. شجاعت، حالتی نفسانی و گاه غریزی است؛ انسان شجاع به توان درونی و امکانات خود تکیه دارد، اما سکینه تکیه بر خداست. شجاعت از نفس می‌جوشد، اما سکینه از ایمان و اعتماد به خداوند سرچشمه می‌گیرد.

سکینه همواره ملازم با تقواست. کسی که سکینه دارد، در برابر دشمن با تقوا عمل می‌کند، نه از سر خشم یا بی‌پروایی. در سوره فتح آمده است:
«فَأَنزَلَ اللهُ سَكینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَ عَلَی المُؤمِنینَ وَ أَلزَمَهُم كَلِمَةَ التَّقوی وَ كَانُوا أَحَقَّ بِهَا وَ أَهلَهَا».
یعنی سکینه با تقوا همراه است، و اهل سکینه اهل تقوا هستند.

ویژگی دیگر سکینه آن است که موجب افزایش ایمان می‌شود. در همان سوره فتح، آیه ۴ می‌فرماید:
«هُوَ الَّذی أَنزَلَ السَّكینَةَ فی قُلوبِ المُؤمِنینَ لِیَزدادوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِم».
خداوند سکینه را در دل‌های مؤمنان نازل کرد تا ایمانشان بر ایمان افزوده شود. این ایمان، ایمان به نصرت الهی است؛ ایمان به اینکه خدا با ماست و یاری او حتمی است.

سپس قرآن می‌فرماید:
«وَ لِلهِ جُنودُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ».
برای خداست لشکریان آسمان‌ها و زمین.

علامه طباطبایی (رحمه‌الله) می‌فرماید: این آیه بیان می‌کند که سکینه نیز از سپاهیان الهی است، چرا که پس از سخن از نزول سکینه، می‌فرماید همه‌ی آسمان‌ها و زمین لشکریان خدایند؛ پس سکینه نیز جُندی از جنود الهی است. او می‌افزاید که سکینه از جنس روح است؛ مرتبه‌ای از روح که در مؤمنان دمیده می‌شود.

نزول سکینه به معنای فقدان پیشین آن نیست؛ یعنی پیامبر و مؤمنان پیش از آن هم صاحب سکینه بودند، اما در آن لحظه سکینه‌ای ویژه و افزون بر آنان نازل شد، تا صلابت و استواری بیشتری بیابند.

در این آیات، خداوند از تعبیر «رسول» استفاده کرده، نه «نبی». «رسول» یعنی فرستاده‌ای که مأموریت دارد. این سکینه برای انجام درست مأموریت رسول و برای هدایت مؤمنان نازل شده است. پس سکینه‌ی پیامبر برای استحکام در رهبری است و سکینه‌ی مؤمنان برای استقامت در پیروی.

در ادامه می‌فرماید:
«وَ أَنزَلَ جُنودًا لَم تَرَوهَا».
ما سپاهیانی فرستادیم که شما آن‌ها را نمی‌دیدید. در جنگ بدر نیز خداوند فرمود: «وَ أیَّدَكُم بِمَلائِكَةٍ مُردِفینَ»؛ یعنی شما را با فرشتگانی پیاپی یاری کردیم.

اما در ماجرای حنین، نامی از ملائکه برده نشده و به جای آن گفته است: «جنوداً لم تروها». از این تفاوت دانسته می‌شود که این جنود لزوماً از جنس ملائکه نبودند؛ بلکه نیروهایی از ارواح و جنود غیرملکوتی نیز در میان بوده‌اند.

جنود الهی، بی‌آنکه علل و اسباب طبیعی را نقض کنند، در کارها تأثیر می‌گذارند. نه آنکه تیرهایی از آسمان فرو افتد یا شمشیرهای نامرئی دشمن را از پا درآورد، بلکه آنان اسباب طبیعی را مؤثرتر می‌سازند، روحیه‌ی مؤمنان را استوار می‌کنند و در دل دشمن رعب و وحشت می‌افکنند. تأثیر آن‌ها روانی، روحی و درونی است، نه مادی.

سپس قرآن می‌فرماید:
«ثُمَّ یَتُوبُ اللهُ مِن بَعدِ ذلِكَ عَلَی مَن یَشاءُ»؛
یعنی ما پس از آن بر گروهی بازگشتیم و دل‌هایشان را نرم ساختیم.

در این حادثه، خداوند برای هر گروهی کاری انجام داد:
برای رسولش، سکینه‌ای ویژه نازل کرد تا رهبری و فرماندهی‌اش استوارتر شود؛
برای مؤمنان حقیقی، سکینه‌ای فرستاد تا آرام و مقاوم بمانند؛
و برای کسانی که سستی کردند و گریختند، توبه‌ای قرار داد تا دل‌هایشان را بازگرداند و ترسشان بشکند، تا باز هم در صف یاران بازآیند، حتی اگر در حدّ سیاهی‌لشکر باشند.

بنابراین، نزول سکینه و جنود و توبه، هر سه جلوه‌های رحمت و حکمت خداوند در صحنه‌ی نبرد حق و باطل‌اند.

پیام روشن این آیات آن است که:
در عین بهره‌گیری از عقل، دانش و ابزار مادی، هرگز نباید به آن‌ها دل خوش کرد. دل انسان باید به خداوند و نصرت او گرم باشد. تنها با توکل و اعتماد حقیقی به اوست که پیروزی حاصل می‌شود.

اگر از خود مغرور شوید و به «اعجبتکم کثرتکم» دچار گردید، بدانید که هرچند ظاهراً قدرت و امکاناتی داشته باشید، شکست خواهید خورد.

این آیات برای ما امروز نیز پیام دارند؛ پیام آن‌ها کاملاً آشکار است:
خداوند همان‌گونه که در گذشته یاری کرد، امروز نیز این نظام را در جنگ‌ها و مراحل دشوارش یاری می‌کند.

در مرحله‌ی نخست، خداوند سکینه نازل می‌کند. سکینه‌ای که امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه) داشت، سکینه‌ای بی‌نظیر بود؛ آرامشی آسمانی که دوست و دشمن را شگفت‌زده می‌کرد. همان سکینه‌ای که امروز در وجود مقام معظم رهبری جلوه‌گر است؛ آرامشی شگفت‌انگیز که حتی دشمنان نیز از آن در حیرت‌اند.

بیندیشید: چگونه ممکن است رهبر کشوری، نیمه‌شب ضربه‌ای سنگین و ناگهانی ببیند، اما ساعاتی بعد، استوار و باانگیزه در برابر دشمن بایستد و حمله‌ای قاطع سامان دهد؟ این همان سکینه‌ی الهی است.

در جهانی که قدرت‌های بزرگ، غرب و هم‌پیمانان منطقه‌ای‌شان پشت دشمنان ما ایستاده‌اند، کشوری با تکیه بر توان داخلی خود، در چند ساعت بازسازی می‌کند، روحیه‌ی مردمش را بازمی‌گرداند و ابتکار عمل را به دست می‌گیرد. این چیزی است که در هیچ جای دنیا نظیری ندارد.

اما سخن از «مردم» که می‌گوییم، باید واقع‌بین بود. هیچ‌گاه انتظار صددرصدی نداشته باشید. در هیچ برهه‌ای از تاریخ چنین نبوده است؛ نه در صدر اسلام، نه در جنگ‌های پیامبر (ص).

در جنگ حُنین، از دوازده هزار نفر تنها ده نفر ماندند و همان ده نفر باعث پیروزی شدند. در دیگر جنگ‌ها نیز چنین بود. بنابراین، همراهی مردم مراتبی دارد؛ سکینه نیز مراتبی دارد. هر کس به اندازه‌ی ایمان و تقوایش، بهره‌ای از آن دارد.

همه لازم نیست در حدّ جان‌فشانی بر روی سیم‌خاردار یا میدان مین باشند؛ گاه تنها همدلی، صبر، استقامت، و حمایت کلامی نیز مرتبه‌ای از سکینه و همراهی است.

قرآن می‌فرماید: اگر شما حتی ده نفر باشید، اما بر حق باشید و با تقوا بمانید، پیروزید.
پیروزی با ایمان و استقامت است، نه با عدد و عُدّه.

فرایند پیروزی چنین است:
خداوند سکینه‌اش را نازل می‌کند، گروهی را همراه می‌سازد، گروهی دیگر را بازمی‌گرداند، عده‌ای را همدل می‌کند و به اهل ایمان استواری و ثبات می‌بخشد تا سرانجام، پیروزی حاصل شود.

من معتقدم این آیات به‌روشنی بر جریان انقلاب اسلامی منطبق است. نه از حیث جزئیات تاریخی، بلکه در ارکان اساسی و سنت‌های الهی‌اش. همان‌گونه که خداوند در جنگ حُنین سکینه نازل کرد، در این انقلاب نیز سکینه‌ای عظیم بر رهبر و مردم نازل کرده است.

اما درباره‌ی «جنودٍ لم تروها» نیز باید دقت کرد. نباید انتظار داشت این جنود، حتماً در قالب حادثه‌ای خارق‌العاده یا معجزه‌گون ظاهر شوند. بنا نیست ناگهان پادگانی از دشمن به آسمان برود یا ما بدون رنج و زخم پیروز شویم.

قرآن می‌فرماید:
«لَم یَضرّوکُم إلّا أذیً»؛
دشمنان جز اذیت و آزار سطحی، زیانی به شما نمی‌رسانند. یعنی نمی‌توانند شما را از مسیر بازدارند، زمین‌گیرتان کنند یا حرکتتان را متوقف سازند.

مثلاً وقتی انسان می‌خواهد به قله‌ای بلند برسد، ممکن است در مسیر، زمین بخورد، خسته شود، یا زخم بردارد؛ اما همچنان در مسیر صعود است. اذیت هست، اما مانع رسیدن نیست. قرآن می‌فرماید: «آن‌ها نمی‌توانند شما را از حرکت بازدارند.»

و در جای دیگر می‌فرماید:
«كُلَّما أَوْقَدوا نارًا لِلحَربِ أطفَأها اللهُ»؛
هرگاه دشمنان آتشی برای جنگ برافروزند، خداوند آن را خاموش می‌کند.

علامه طباطبایی (رحمة‌الله‌علیه) در تفسیر این آیه می‌فرماید: اگر با یهود و دیگران برای مال و قدرت و سرزمین بجنگید، خدا دخالت نمی‌کند؛ اما اگر برای خدا، برای دفاع از مستضعفان و برای آرمان‌های دین بجنگید، خداوند در میدان حاضر می‌شود و هر بار که آنان آتشی برافروزند، خدا آن را به نفع شما خاموش می‌کند.

اما نکته‌ی دومی که می‌خواهم عرض کنم این است که:
آیا شهادت شهدا برای ما خسارت است یا خیر؟

هرگاه در طول تاریخ انقلاب، شخصیت‌هایی چون شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید چمران، شهید همت، و دیگر شهدای نامدار یا گمنام از میان ما رفته‌اند، این پرسش پیش آمده که آیا نبود آنان برای حرکت نظام و جبهه‌ی حق خسارت است یا نه؟

بزرگان ما، از امام خمینی (رضوان‌الله‌علیه) تا رهبر معظم انقلاب، پاسخ داده‌اند: نه.
شهادت برای نظام و جریان حق خسارت نیست.

امام راحل فرمودند: «این شهادت‌ها برای ما زیان ندارد، بلکه نفع دارد؛ بلکه موجب پویایی و برکت است.»

رهبر معظم انقلاب نیز در مصاحبه‌ای در سال ۱۳۶۰، پس از مجروحیت در حادثه‌ی ترور، فرمودند:
«من تازه خبردار شدم که در دفتر حزب جمهوری اسلامی، هفتاد و دو نفر شهید شده‌اند. به ملت ما بگویید که این شهادت‌ها هیچ خسارتی برای نظام ندارد؛ هیچ ضرری و آسیبی به حرکت انقلاب نمی‌زند. بلکه برعکس، نیرویی عظیم‌تر و امدادی گسترده‌تر از سوی خدا برای این نظام فراهم می‌شود.»

ایشان سپس مثالی زدند و فرمودند:
«انسان گاهی در بازار سکه‌ای طلا می‌دهد و در عوض، کالایی ارزشمند می‌گیرد. آیا ضرر کرده است؟ نه. شهید نیز چنین است؛ شهادت او بهایی است که داده می‌شود تا ارزش‌های والاتری به‌دست آید.»

این سخن عمیق، مرا به اندیشه واداشت. قرآن کریم نیز همین معنا را تأیید می‌کند. چند آیه از سوره‌ی آل‌عمران (آیات ۱۶۹ تا ۱۷۱) دقیقاً همین حقیقت را بیان می‌کنند:

«وَ لا تَحسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلوا فی سَبیلِ اللهِ أمواتًا، بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون، فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ، وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم أَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون».

در این آیات، خداوند می‌فرماید:
گمان مبرید کسانی که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده‌اند؛ آنان زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی می‌خورند.

«میت» یعنی کسی که آگاهی و کنش ندارد. قرآن می‌فرماید شهدا چنین نیستند؛ آن‌ها زنده‌اند، آگاه‌اند و فعال. تنها میدان عملشان عوض شده است؛ از عالم ماده به عالم معنا رفته‌اند.

این آیه درباره‌ی «حیات برزخی» نیست که همه‌ی مؤمنان دارند، بلکه از حیاتی برتر و فعال‌تر سخن می‌گوید؛ حیاتی که ویژه‌ی شهید است. گویی شهادت، میدان جهاد او را تغییر داده، نه متوقف کرده است.

در دنیا، شهید با بدن و ابزار مادی می‌جنگد؛ در آن عالم، با روح خویش. او همچنان در جریان جهادِ الهی مؤثر است، اما بی‌نیاز از قیدهای جسمانی و محدودیت‌های مادی.

حافظ می‌گوید:

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند،
آیا بود که گوشه‌ی چشمی به ما کنند؟»

و شاه نعمت‌الله ولی در پاسخ می‌فرماید:

«ما خاک را به نظر کیمیا کنیم،
صد درد دل به گوشه‌ی چشمی دوا کنیم.
در حبسِ صورتیم و چنین شاد و خرمیم،
بنگر که در سراچه‌ی معنا چه‌ها کنیم!»

یعنی ما در همین دنیای مادی ـ که زندانِ صورت است ـ قدرت اثرگذاری داریم، چه رسد به وقتی که از این حبس رها شویم و در عالم معنا و روح آزاد شویم. در آنجا، شهید کارهای بزرگ‌تری می‌تواند انجام دهد، زیرا دیگر قید و حدّ ندارد.

قرآن می‌فرماید: «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون»؛ این «عِند» نزدیکی مکانی نیست، بلکه مقام و مرتبه‌ای وجودی است. شهید در مرتبه‌ای از قرب الهی قرار می‌گیرد که نشانه‌ی وسعت وجودی اوست.

علامه طباطبایی (رضوان‌الله‌علیه) می‌فرماید:
با کنار هم گذاشتن سه آیه ـ «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقون»، «ما عِندَکُم یَنفَدُ وَ ما عِندَ اللهِ باقٍ»، و «كُلُّ مَن عَلَیها فان» ـ درمی‌یابیم که شهید به مرتبه‌ای از «وجه‌الله» می‌رسد. یعنی وجودش باقی و وجه الهی می‌شود؛ همان چهره‌ی جاودانه‌ای که هرگز فانی نمی‌شود.

در آیه‌ی بعد (آیه ۱۷۰)، می‌فرماید:
«فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ»؛
شهدا شادمان‌اند به آنچه خدا از فضل خود به ایشان عطا کرده است.

«وَ یَستَبشِرونَ بِالَّذینَ لَم یَلحَقوا بِهِم مِن خَلفِهِم»؛
و برای آنان که هنوز به ایشان نپیوسته‌اند، طلب بشارت می‌کنند.

یعنی شهیدان نسبت به همرزمان زنده‌ی خود بی‌تفاوت نیستند؛ دل‌نگران ادامه‌ی راه آنان‌اند. به زبان ساده، نگران‌اند که آیا مجاهدان باقی‌مانده می‌توانند رسالتشان را به پایان رسانند یا نه.

البته «نگرانی» در آن عالم به معنای دنیوی نیست؛ بلکه نوعی توجه و عنایت است. آن‌ها برای یارانشان از خدا می‌خواهند که ترس و اندوهی بر آنان مستولی نشود:
«أَلّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنون».

خوف مربوط به آینده است، حزن مربوط به گذشته. خوف یعنی بیم از حادثه‌ای که هنوز نیامده، و حزن یعنی اندوه بر چیزی که از دست رفته است. شهیدان از خدا می‌خواهند مجاهدانِ در راه حق، نه از آینده بترسند و نه بر گذشته غصه بخورند؛ تنها به وظیفه بیندیشند.

این طلب شهدا، دعایی مستجاب است؛ زیرا آنان مستجاب‌الدعوه‌اند. اگر طلبشان قولی باشد، خداوند می‌پذیرد، و اگر تکوینی باشد، اثرش قطعی است.

در ادامه می‌فرماید:
«یَستَبشِرونَ بِنِعمَةٍ مِنَ اللهِ وَ فَضلٍ، وَ أَنَّ اللهَ لا یُضیعُ أجرَ المؤمنین».
شهیدان برای مجاهدان زنده، بشارت نعمت و فضل الهی می‌خواهند و خداوند این بشارت را محقق می‌سازد، زیرا اجر مؤمنان را ضایع نمی‌کند.

بنابراین، مجموعه‌ی این آیات تأیید می‌کند که شهادت نه‌تنها خسارت نیست، بلکه منشأ برکت، امداد و پویایی است. شهید، پس از شهادتش، در عالم معنا همچنان با جبهه‌ی حق در ارتباط است، یاری می‌رساند و در پیشبرد آرمان الهی نقش دارد.

ان‌شاءالله خداوند متعال به همه‌ی ما توفیق دهد که این حقیقت را با بصیرت درک کنیم؛ بفهمیم در چه زمانی و در چه موقعیتی هستیم، چه انتظاری از ما می‌رود و چه رسالتی بر دوش ماست.
باشد که در این نبرد مداوم میان حق و باطل، سربازانی راستین برای این نظام الهی باشیم، تا قلب نازنین شهیدان و به‌تبع آن، قلب نازنین ولیّ‌عصر (عجّل‌الله تعالی فرجه‌الشریف) از ما راضی و خشنود گردد.

و السلام علیکم و رحمة‌الله و برکاته
اللهم صلّ علی محمد و آل محمد

 

لینک کوتاه : https://khaledin.com/?p=6927
  • راوی یا نویسنده : حجه الاسلام والمسلمین مسعود تاج آبادی
  • ارسال توسط :
  • منبع : خالدین
  • 10 بازدید
  • بدون دیدگاه

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.