بهترین انسانی که در سینما دیدهام، مرحوم فرجالله سلحشور بود.
شاید کمتر کسی مانند او باشد که وقتی هفتصد سیاهیلشکر در هر روز و آن هم روزهای متوالی در صحنه حضور دارند، به مدیر تولید بگوید: بهترین غذا را برایشان تهیه کنید. ممکن است اینها در خانهشان مرغ نخورند، یا هیچوقت کباب برایشان فراهم نبوده باشد. نگذارید کمتوجهی به آنها شود.
روزی به ایشان صد میلیون تومان جایزه داده بودند. آقای مهندس ضرغامی به کسانی که در تیتراژِ رتبهی یک بودند، یک میلیون تومان داده بود و حتی چکهایی نیز میان آنها تقسیم کرده بود، اما به بچههای تیتراژ دوم چیزی نرسیده بود.
آقای سلحشور وقتی این را فهمید، بسیار ناراحت شد؛ ناراحت نه از دیگران، بلکه از خودش، که چرا چنین تفاوتی میان نیروهایش افتاده است. او همان صد میلیون تومان را که بهعنوان جایزه گرفته بود، تماماً به سکه تبدیل کرد، همهی گروه را به هتلی دعوت کرد و بر اساس میزان تلاش و نقشی که هر کس در پروژه داشت، به افراد سکههایی اهدا کرد: از سه سکه تا یک سکه، نیمسکه و ربعسکه.
او همچنین صندوقی درست کرد و مدیریت آن را به آقای آذین ـ مدیر تولید همان کار ـ سپرد.
آقای صادق قاضی نقل کرده که آقای سلحشور گفته بود: پولی که در این صندوق است، برای کسانی باشد که نیاز دارند؛ اگر کسی میخواهد وام بگیرد، مثلاً برای خرید قالی، یا تازه ازدواج کرده و میخواهد خانهای اجاره کند، یا دِینی دارد، از همین پول به او قرض بدهید. اما طوری از حقوقش کم کنید که به زندگیاش فشار نیاید؛ اگر حقوقش صد تومان است، ماهی بیست تومان کم کنید تا بتواند راحت زندگی کند.
من در سینما کمتر تهیهکنندهای دیدهام که چنین روحیهی انسانی و کریمانهای داشته باشد. واقعاً کم دیدهام، خیلی کم.


















































