از امداد غیبی در عملیات کربلای چهار تا رمز پیروزی عملیات کربلای پنج
شهیدی که از ترس آلوده شدن به گناه به مرخصی نمیرفت
سرنوشتی که نواب برای سوزاننده قرآن رقم زد
از سختی های جنگیدن در سوریه
نحوه برخورد حاج عبدالله ، وقتی از دستور سرپیچی کردم
ما لشگر امام حسینیم، حسین وار هم باید بجنگیم
راوی و رزمنده دفاع مقدس حاج مجید بختیاری
گنجشک هایی که از لب برکه آب میخوردند
به این ترتیب عملیات متوقف کردن پیش روی مهاجمان و عقب راندن آنها تا ساعت ۱ بامداد ۱۰ آبان با موفقیت به پایان رسید. دو شب بعد از این عملیات، عراقیها با اطلاعاتی که از جاسوسان خود به دست آورده بود، کلبه گلی دریاقلی سورانی را هدف خمپارهها قرار دادند
در دوران تصدی مسئولیت، در یک اتاق ساده و به دور از تشریفات کار میکرد. در توصیف اتاق کار او گفتهاند: «در یک گوشه اتاق دو میز تحریر وجود داشت، پشت آن مینشتند و کار میکردند. در یک گوشه اتاق هم بساط چای گذاشته شده بود... یک زیرانداز ساده هم انداخته بودند و در آن دوران بحرانی به دور از تشریفات در حال اداره کشور بودند...»
حالم زیر و رو شد طوری که نشستم و نتوانستم تا دم در بروم همین که چشمم به کتیبه یا ابوالفضل العباس خورد گفتم یا حضرت عباس مصطفی من را نگاه دار او را سربازت میکنم این اتفاق دقیقا یک ربع قبل از ظهر تاسوعا افتاد این نذر چیزی بود بین خودم و خدای خودم حتی به پدرش هم نگفته بودم
کتر بهشتی به عنوان آغازگر بحث و هم مدیرجلسه پیرامون اهمیت مسئولیت ریاست جمهوری سخنانی ایراد کردند و اظهار داشتند رئیس جمهوری پس از مقام رهبری بلندپایه ترین مقام نظام است و آقایان مردم را روشن کنند تا شخصی که تحت حمایت استکبار قرار دارد در مسئولیت ریاست جمهوری قرار نگیرد. تا جایی که من به یاد دارم این آخرین جمله شهید بهشتی بود.
به پدرم گفت این دو سگ دارند می روند سر قبر مارکس فاتحه بخوانند. پدرم بلافاصله به او گفت اگر ما با فکر مارکس مخالف هستیم نباید به او توهین کنیم. ادب در کلام لازم است چه فرد کافر باشد چه مسلمان.
در تابستان 1354 گردهمایی دبیران دینی غرب کشور در ارومیه تشکیل شده بود. از تهران حرکت کردیم تا به تبریز رسیدیم. در تبریز قرار شد مقداری از نیازهای منزل تهیه شود. به اتفاق آقای بهشتی به مغازه ای رفتیم. آقای بهشتی سفارش بعضی موارد را دادند. مغازه دار در موقع وزن کردن اقلام سفارشی با […]
هرچی که درآمدش بود متعلق به ما بود. یعنی ایشان هیچ وقت بگیر و ببند در زندگی نداشت و می گفت همه درآمدم متعلق به شماست. التبه ایشان یک دفعه هم حتی از دادگستری حقوقی نگرفت و یک ریال هم به خانه نیاورد. می گفت جایز نیست در حالی که این همه مستضعف است حقوق […]
ایشان نسبت به تهیه این چیزها نه تنها مخالفت نمی کرد بلکه از خود علاقه هم نشان می داد. هیچ وقت هم تهیه این چیزها را مشروب و مقید به چیزی و انجام دادن کاری نمی کرد و به این ترتیب به ما یاد می گرفتیم هرچیز را در زمان خودش از ایشان بخواهیم و به آن هم دسترسی پیدا بکنیم.
«اول انقلاب بود که ایشان وصیتنامهای نوشتند و به من دادند و گفتند، چون شما فعلا سرپرست بچههای من هستید و من برادری ندارم، از شما میخواهم که شما این سرپرستی را بکنید و خودتان را از همین حالا آماده کنید که خودکفا باشید و هم زن باشید و هم مرد باشید.
پزشکها بعد از شهادتش به من گفتند که وقتی فرزندم را به بیمارستان آوردند به کما رفته بود و وضعیت مناسبی نداشت؛ بنابراین چندبار او را احیاء کردند؛ ولی فایدهای نداشت؛ بار اولی که احیاء شد، ذکر یازهرا (س) و یاحسین (ع) گفت و بار دوم هم همین اذکار مقدس را بر لب داشت؛
من سر کار بودم. دیدم اتوبوسها پر از جمعیت با پارچههای سبز میآیند و میروند. زنگ زدم و به خانواده گفتم مراقب حسین باشید که بیرون نرود در این شلوغیها اما او آنقدر علاقه داشت که کسی حریفش نشده بود
امیرحسام که از فعالان هیأت محل در دهه محرم بوده و میانداری در این هیأت از ویژگیهای شاخص او به شمار میرفت، همواره قطعات مختلفی از اشعار مورد استفاده در مداحی را مینوشت و به همراه داشت.
مادر شهید جزء به جزء گواهی پزشکی قانونیاش را از حفظ است. او میگوید: ششماه بعد از شهادتش که جواب پزشک قانونی آمد. باورتان نمیشود من جزء به جزء جواب پزشک قانونی را برای خود میخواندم و معنی میکردم که چه شده و چه نشده. آن موقع بود که فهمیدم چه بلایی سر فرزند من آمد که هیج جای بدنش سالم نمانده بود.
شهادتش داستان کربلا را برایم تداعی کرد. ابتدا با تفنگ شکاری به محمدحسین شلیک میکنند ، بعد با همان تفنگ به سر و صورتش میزنند. بعد که محمدحسین دست تنها میماند با قمه و هر چه در دست داشتند به جانش میافتند و در آخر هم با خودرو از روی بچهام رد میشوند
اید ابتدا برای اسلام خوب خدمت کنی و بعد شهید شوی و همین اتفاق هم افتاد. مهدی چندین سال در سنگرهای مختلف به اسلام و انقلاب خدمت کرد و دست آخر به آرزویش رسید. شهید عزیز در سنگرهای مختلفی که فعالیت داشت تلاشهای بسیاری انجام داد
وقتی دیدم با یک دست نمیتوانم کاری انجام دهم فهمیدم که باید برگردم، حالم هم بد بود و داشتم از هوش میرفتم، وقتی دیدم دارم از هوش میروم فکر کردم که دارم شهید میشوم و گفتم السلام علیک یا اباعبدالله؛ ولی دیدم از امام حسین (ع) خبری نیست و از هوش رفتم...
انقلاب اسلامی اگر بخواهد سلب کننده آزادیها باشد، این یک آفتی است در آن و اگر بخواهد نسبت به عدالت اجتماعی به معنی دقیق کلمه حساسیت کافی نداشته باشد به خطر خواهد افتاد اگر تحت تاثیر مکتبهای ماتریالیستی معنویت را کوچک و ضعیف بشمارد و گرایش مادی زیاد پیدا بکند باز به خطر خواهد افتاد
وی درباره موافقت خانواده برای رفتن فرزندش چنین گفت: پسرم اولین شهید مدافع حرم شهر قم است که آن زمان به دلیل حفظ مسائل امنیتی و حفاظتی اطلاع نداد به سوریه میرود، اما من با توجه به شواهد و قرائن میدانستم که به ماموریت خارج از کشور رفته که در همان ماموریت بعد از ۱۵ روز به شهادت رسید
شهید علی چیت سازیان شهیدی که در روز ولادت امیرالمومنین به دنیا آمد، سری سبز داشت و استاد آموزشهای نظامی بود. نبوغ و خلاقیت او را علی شادمانی کشف کرد و شهید همت برای او نقشهها داشت. سردار شهید حاج حسین همدانی از آنجایی که شناخت کامل نسبت به او داشت، به همسنگران می گفت […]
من در آنجا یاد این آیهی شریفه افتادم که «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَن یَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً»(2) و واقعاً این نکته برای ما و دوستان همرزمش خیلی جالب بود که حاج حسن آقا پروژههای بزرگ دفاعی و نظامی را در زمانبندی بسیار دقیق و به نحو احسن به انجام میرساند و به تعهد و قولش عمل میکرد.
به ما و امثال ما که اینجا آمدهایم، زرنگ نمیگوید. به آنها که دنبال مال جمع کردن و... هستند [زرنگ] نمیگویند! زرنگ و با ذکاوت کسی است که اینطور کار را بدست میآورد و بالاترین بهره را از آن میگیرد و به نحو احسن از فرصت استفاده میکند.
وقتی که کارتان می گیرد و دورتان شلوغ می شود تازه اول مبارزه است زیرا شیطان به سراغتان می آید اگر فکر کرده اید که شیطان می گذارد شما به راحتی برای حزب الله نیرو جذب کنید، هرگز... اگر می خواهید کارتان برکت پیدا کند به خانواده شهدا سر بزنید ، زندگی نامه شهدا را بخوانید سعی کنید در روحیه خود شهادت طلبی را پرورش دهید ...
وقتی صورت این پدر روی صورت فرزند بود من هم یه سلام به امام حسین (ع) دادم و عرض کردم آقا جان چه کسی کمک شما اومد وقتی صورت به صورت جوانت گذاشته بودی. حاج رمضون مشغول وداع با رسول بود که از پشت سر هم خانومی التماس میکرد که تو را بخدا بگذارید من هم رسول رو ببینم. اون خانوم هم به آرزوش رسید و صورت غرق خون رسول رو بوسید. من اول فکر کردم مادر رسول بود اما بعدا گفتند عمه ایشون بوده.
اگر شهید شدم یک کلام حاج آقا مجتبی به نقل از علی (ص) که می گفتند منتهی فضل الهی، تقوی است. شهادت خوب است اما تقوی بهتر است. تقوایی که در قلب است و در رفتار بروز پیدا می کند، فکر نکنم مال یک روز باشد. شاید یک روزه هم باشد ولی حاج آقا می گفت پی ساختمان، فنداسیون آهن است.
حمزه بن عبدالمطلب ملقب به «سیدالشهدا»، «اسدالله» و «اسدالرسول» کنیه او ابوعماره و ابویعلی است. مادرش هاله دختر «وهیب» و دخترعموی «آمنه» بنت وهب، مادر رسول خدا صلی الله علیه و آله است. حضرت حمزه عموی پیامبر اسلام و برادر رضاعی او است؛ زیرا هر دو از پستان مادری بنام ثُوَیْبه شیر خوردهاند. حضرت حمزه، […]